28/06/2015

تابستانه1

هوا بارانی است. تمام شب قبل، باران یک بند باریده است. صدای پرنده ها به گوش می رسد. آواز می خوانند. زیر باران. لابلای شاخه های درختان. می پرند و به دنبال آذوقه ای حتی ریز، مسافت های طولانی را طی می کنند و دوباره برمی گردند. گاهی تا دم دمای غروب هم پیدایشان نمی شود. سینه آبی و سینه سرخ با هم دوست شده اند؛  تا دوماه دیگر بزرگ تر می شوند و وقتی از سفر برگردم دیگر رفته اند. آه وقتی از سفر برگردم. هنوز از من می ترسند. کاش پرنده ای را مانند درنا، روی شانه خود داشتم. کاش می توانستم به عقب برگردم و با دست های خود به طوطی سبز قبای خود سیب و استخوانکی بدهم تا به چنگ بگیرد و قرچ قرچ کند و بخورد و نیمی از آن ها را هم بریزد روی زمین و بعد بی اعتنا سلانه سلانه برود داخل قفسش و بنشیند و چرت بزند
دلم برای همه درناهای این دنیا تنگ است. می خواهم برای ساعاتی بروم باغ گلستان، رادیو و ارک؛ بشینم روبروی همان پنجره قدیمی بلند چوبی مشرف به حیاط کوچک رادیوی دهه هفتاد عمرم. بهار باشد و ببارم با همه خوشرنگی برگ  برگ های سبز درختان کهنسال چنار روبرو و یکی یکی طوطی ها را با نگاهم دنبال کنم
باران اگر لحظه ای دست از سر این شهر بردارد، دلم به شوق تابستان از راه آمده،  کمی جا باز می کند و دلم بیشتر تنگ درناها خواهد شد

24/06/2015

کتاب


کتاب که زیاد بخوانیم، بهتر می توانیم با ناملایمات و طوفان های زندگی مواجه شویم

18/06/2015

واپسین روزهای خرداد 94

 اکنون خورشید از پس کوه های ایران رخ می تاباند
ماه در میان آسمان شهر فرنگی من رو به ستاره های شب لبخند می زند
و آه
این همه ستاره که اغوا گرانه چشمک می زنند
و 
من مانده ام منتظر  
تا انتهای سحر گاه ماهی که  به سوی یک بغل خورشیدک عاشق، پرواز خواهم کرد 

15/06/2015

بهار خداحافظ

خسته که می شوم می آیم این جا. در خانه را باز می کنم. پنجره ها را همین طور. سپس گرد و غبار می تکانم از سر و روی تنها اتاق خانه ام. چایی دم می کنم و کتابی باز می کنم. می نشینم کنار در خانه روبروی گل های آفتابگردان، منتظر تا چای دم بکشد. نسیم می وزد و رایحه دلنشین اقاقیاها را به مشامم می رساند. با یک چای تازه و یک کتاب و یک نسیم و گل های آفتابگردان من دوباره جان می گیرم

02/06/2015

پروازم ده

بهار پیدایم کن
ماه هایی بس آمدند و رفتند 
از امسال
از پارسال
گم شدم
دوباره پیدا شدم
از دست دادم
و دوباره بدستم آوردند
این گناه من نبود
قفس تنگ بود
و پرواز آرزوی دیرینه من