20/05/2012

تو همان مسافر گمنامی

 هوا گرم است
!من خودم را با کاغذ پاره های تو، باد می زنم

***
بر آن ها که نوشتی، دوستم داری
سیاه مشق های تو
نمایشگاه گلستان
کاغذ های ابر و باد
بر آن ها که نوشتی 
بدون من گر باشی
،می میری
تو، نمردی
و 
،من، نمردم
و 
هیچ کس از جدایی، نمرد

***
هوا گرم که می شود
این جا 
روی همین پله سنگی  
تنها کاغذ پاره های تو که روزی "عاشقانه هایت"، نام داشتند
به دادم می رسند

***
من دیگر تو را از یاد بردم
گر چه گاهی، بسان مسافری گمنام 
می آیی و روی همان پله سنگی می نشینی
 و
 می روی
___________________________________

07/05/2012

زندونی/ حسین زمان

...

______________________________________________________

کجایی که تنهایی و بی کسی
با من آشنا کرده هق هق مو
ببین داغ دوری از آغوش تو
به زانو در آورده احساس مو
همه فکر و ذکرم شدی و هنوز
داره آب می شه، دلم پای تو 
ببین قفل لب های من، وا شده
منو قصه گو کرده، چشم های تو
خیالم را از عمق دلواپسی
تا رویای بوسیدنت می برم
سکوت شب و گریه، پر می کنه
شبایی که از خواب تو می پرم
نشد قسمتم باشی و پیش تو 
به لبخند هر روزت عادت کنم
منو محو چشم های مستت کنی
تو رو مثل کعبه عبادت کنم
*
من این کنج زندون ماتم زده
تو بیرون ازاین جا 
تو رویای من
من این گوشه جای تو غم می خورم
تو بیرون از این میله ها جای من
دارم تو هوای تو پر می زنم
داری غصه هامو نفس می کشی
بیادت رها می شم از این قفس
تو از غصه من قفس می کشی
از این چهره خاکستری دلخورم
از این بغض پیچیده تو لحظه هام
تو این روزهای پر از بی کسی
 تو تنها، تنها  توموندی برام
نباید چشامون از عشق تر بشه
به خشکی این چرخ بر می خوره
 هنوزم  یکی تو پس کوچه ها 
داره عاشقی ها رو سر می بره
*


04/05/2012

ما را می گردند، می گویند همراه خود چه دارید؟

______________________________________
ما فقط 
رویاهایمان را با خود آورده ایم؛
پنهان نمی کنیم
چمدان های ما سنگین است
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده ایم؛
*
شما
اسم قشنگ آفتاب را
شنیده اید؟
ما روزهای بسیاری را
ثانیه به ثانیه طی کرده، دیده، شمرده ایم
تا به این هزاره رسیده ایم؛
*
ما مسافریم
افترا نزنید
این شمایید که برای بد نامی دریا
ماه را آلوده کرده اید
خداوند از شما نخواهد گذشت
آیا اگر کسی
از بازار بی دلیل خاموشان گذشت
به کلمات برگزیده ی شما
خیانت کرده است؟
*
شما از مسیر چند هزاره راه بی چراغ
تازه به این منزل ناروا رسیده اید؟
حرف مفت نزنید
ما فقط رویاهایمان را با خود آورده ایم؛
ما فقط از اسم آفتاب سخن گفتیم
ما فقط
 ازآرایش انار سخن گفته ایم؛
*
دورتر بایستید
کمی به سایه های سراسیمه ی خود نگاه کنید
در زندگی آیا
هرگز از یک اشتباه پیش پا افتاده
پشیمان شده اید؟
*
نترسید
روشن باشید
رویا ببینید
دوست بدارید
به خانه برگردید
من شاعرم
من شما را در اسم قشنگ آفتاب
غسل خواهم داد؛
*
آرایش زنانه انار
علامت آب است
علامت رسیدن به آرامش؛
____________________________
شاعر: "سید علی صالحی"، از مجموعه اشعار ما نباید بمیریم

02/05/2012

آلبر کامو


دیروز و فردا دست به یکی کردند؛ دیروز با خاطراتش و فردا با وعده هایش مرا خواب کردند؛ وقتی چشم گشودم، امروز گذشته بود
................................
آلبر کامو