15/06/2015

بهار خداحافظ

خسته که می شوم می آیم این جا. در خانه را باز می کنم. پنجره ها را همین طور. سپس گرد و غبار می تکانم از سر و روی تنها اتاق خانه ام. چایی دم می کنم و کتابی باز می کنم. می نشینم کنار در خانه روبروی گل های آفتابگردان، منتظر تا چای دم بکشد. نسیم می وزد و رایحه دلنشین اقاقیاها را به مشامم می رساند. با یک چای تازه و یک کتاب و یک نسیم و گل های آفتابگردان من دوباره جان می گیرم

No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو