خسته که می شوم می آیم این جا. در خانه را باز می کنم. پنجره ها را همین طور. سپس گرد و غبار می تکانم از سر و روی تنها اتاق خانه ام. چایی دم می کنم و کتابی باز می کنم. می نشینم کنار در خانه روبروی گل های آفتابگردان، منتظر تا چای دم بکشد. نسیم می وزد و رایحه دلنشین اقاقیاها را به مشامم می رساند. با یک چای تازه و یک کتاب و یک نسیم و گل های آفتابگردان من دوباره جان می گیرم
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو