30/01/2019

مادر، بیدار شو


از وقتی شنیدم نوه بزرگ‌ات دارد داماد می‌شود، لحظه‌ای نبوده که به تو فکر نکرده باشم. همیشه دوست داشتی که او هم مانند بقیه نوه‌هایت ازدواج کند. حالا او دارد داماد می‌شود اما تو خوابیده ای. تو گویی در این دنیا نیستی! چقدر افسوس می‌خورم که در تنهایی و عزلت خود گم شده‌ای. فردا همه عزیزانت بدور هم جمع می‌شوند اما تو همچنان روی تخت خود دراز کشیده و خوابیده‌ای. ای نور چشمانم؛ مادرم، از خواب بیدار شو و دامادی نوه بزرگت را ببین. چقدر آرزو داشتی که حسین داماد شود و تو به خود ببالی که شیره جانت را در لباس دامادی می‌بینی. مادرم بیدار شو. هنوز برای رفتن وقت داری. نمی‌خواهم تو را زودتر از زمان موعود از دست بدهم. می‌خواهم باشی؛ بمانی و بخندی. مادرم، مادر بهتر از جانم دلم چقدر برای سحرخیز بودنت تنگ شده؛ دلم برای کار کردن‌های بی وقفه ات در خانه پر‌پر می‌زند. مادرم نخواب. مادر