...
دلواپسايم، دلواپس جنگ، جنگی دوباره که از هر طرف مینگريم جز تهديد و گستاخی بيگانگان نمیبينيم، که تازهترين آنها، گستاخی ملکعبدالله، پادشاه عربستان است که میگويد ايران لياقت موجوديت ندارد و اين تهديدها دلواپسی دارد، ندارد؟ آن هم وقتی که هنوز زخمی عميق از جنگ گذشته با همسايه، به تن داريم، جنگی که بوی باروت و تفنگ آن در کوچه پس کوچههای شهرهای وطنمان چون اهواز و خرمشهر، هنوز به مشام میرسد، بیآنکه ويرانههای آن را آباد کرده باشيم و يا حتا غرامتی از دشمن گرفتهباشيم. دلواپسايم، دلواپس ظهور و رشد لمپنها، دلواپس ازدياد کهريزکها، دلواپس دلواپسیهای خود هستيم
در باغ بی کسی
تکیه داده یه کسی
گلای اطلسیو
میفروشه یه عباسی
آخه تو شهر دلواپسی
نمی پرسند از کسی
تو شهر دلواپسی
تکیه داده یه کسی
گلای اطلسیو
میفروشه یه عباسی
آخه تو شهر دلواپسی
نمی پرسند از کسی
تو شهر دلواپسی
نمیپرسند از کسی
دلتو کشته کسی
يا اسير قفسی
همه با هم غريبه
همه رنگا پريده
همه آدمآهنی
کسی شادی نديده
بيژن صفسری
سپاس از شما هم وطن عزیزم برای اظهار لطفی که فرمودید و دل نوشته ام را منتشر کردید و اما در باره شعر دلواپسی که گویا به دلتان نشست باید عرض کنم که این شعر قسمتی از سروده من است که تنها ابیاتی که مربوط به نوشته ام می شد در انتهای مقاله کذاشتم و گرنه اینگونه آغاز می شود
ReplyDeleteدر باغ بی کسی
تکیه داده یه کسی
گلای اطلسیو
میفروشه یه عباسی
آخه تو شهر دلواپسی
نمی پرسند از کسی
...
و الی آخر
پایدار باشید
وقتی شعار حکومتی این است که سران اروپا غلطی نمی توانند بکنند. وقتی سیاست رییس جمهور حکومت تنها این است که اسرائیل موجودیت ندارد. وقتی در نماز جمعه می گویند بی حجاب باید اعدام شود. وقتی مردم برای نان شب اخم می کنند و گردن کج می کنندو...جنگ بدبختی ها را دو چندان می کند و بعد از ان نابودی و پستی بیشتر از امروز خواهد بود چرا که ما مردم ایران آگاه نیستیم. با تاریخ بیگانه ایم. کتاب نمی خوانیم. و از فرهنگ تنها واژه اش برایمان باقی مانده است
ReplyDeleteایکاش با تمام تلخی هایش ترس تنها از جنگ بود که متاسفانه بسیارانی هستند که همواره ما را دچار خوف و وحشت میکنند از زلزله گرفته تا اوین و کهریزک و کردستان و بلوچستان و الااخر
ReplyDeleteسلام فروغ عزیز
ReplyDeleteنوار کاستی بود تو دوران کودکی که برادر بزرگم داشت و یه روز آورد و گذاشت و گوش داد و منم شنیدم و بعد از اون خیلی گوش دادم بهش، ولی دیگه به خاطره ها پیوسته بود... الان که خوندم، دیدم همون شعره
جناب آقای محمد فکر می کنم یک بار دیگر باید آن کاست قدیمی را گوش کنید این شعر از حقیر است
ReplyDelete