29/10/2015

بی آواز



انسان ها در چشم یکدیگر فراموش نمی شوند، کنار گذاشته می شوند


22/10/2015

دمیان ... هرمان هسه

ما شخصیت خود را خیلی محدود می نماییم، فقط چیزهایی را به او نسبت می دهیم که خود ما انفراداً تمیز می دهیم و آن را به منزلهً اصل استثنایی تلقی می کنیم؛ اما هر کدام ازما کائنات را در بر داریم، به طوری که بدن ما تمام درجات تحول را از خود به وجود می آورد. حتی از ماهی گرفته تا خیلی بالاتر از آن. همچنین در روح ما هم آن چه را که در روح انسانیت حیات داشته است، زندگانی را از سر می گیرد. تمام خدایان، تمام اهریمنانی که روزی مورد پرستش بودند، چه به وسیله یونانی ها، چه چینی ها یا کفار و بت پرستان، همه آن ها در وجود ماهست. همه در همان جاست. در تحت شکل امکانات، امیال و وسایل بروز می کند

______________

از داستان پرنده در تلاش رهایی خود از تخم است
نویسنده : هرمان هسه
ترجمه: خسرو رضایی


20/10/2015

باستانی

 خلاصه ات که می کنم
گربه ای می شوی رها شده بر دیواره ای بلند
که هول افتادن لاغرت می کند

ملوسک باستانی ام
تو بوی گربه نمی دادی
یادا، یادا، اهتزاز پلنگانت
بر بام چهار سوق دنیا

مرثیه ی روزمرگی هایم رها شده بر دیواره ی بلند زمان
آن جست و خیز چابک
بر چینه های کوتاه- یادت هست؟

شعر از محمد علی بهمنی


19/10/2015

نیما

...
عالیه، نسیمی که موهایت را تکان می دهد، صدای
من است
بارها از تو می گذرد و تو او را نخواهی شناخت
چقدر قشنگ است
تبسم تو
چقدر گرم است
صدای تو
وقتی میان دهانت می غلتد
...
اشعار از نیما یوشیج



12/10/2015

برگریزان پاییز


هر پاییز فصل برگریزان مردمانی شد که پاییز سال بعد دیگر نبودند؛ بر روی هر درختی که جوانه زدند مبارک شان باشد
چنان من که روزی کنارشان بودم و دیگر نیستم. باد، این باد سرد و نابهنگام پاییزی مرا نیز چنان آن ها، با خود برد