خلاصه ات که می کنم
گربه ای می شوی رها شده بر دیواره ای بلند
که هول افتادن لاغرت می کند
ملوسک باستانی ام
تو بوی گربه نمی دادی
یادا، یادا، اهتزاز پلنگانت
بر بام چهار سوق دنیا
مرثیه ی روزمرگی هایم رها شده بر دیواره ی بلند زمان
آن جست و خیز چابک
بر چینه های کوتاه- یادت هست؟
شعر از محمد علی بهمنی
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو