24/07/2014

بخشی از شاسوسا / سهراب سپهری

...
شاسوسا تو هستی؟ 
دیر کردی
از لالایی کودکی، تا خیرگی این آفتاب، انتظار ترا داشتم
در شب سبز شبکه ها صدایت زدم، در سحر رودخانه، در آفتاب مرمرها
و در این عطش تاریکی صدایت می زنم: شاسوسا
این دشت آفتابی را شب کن
تا من، راه گمشده را پیدا کنم، و در جاپای خودم خاموش شوم
شاسوسا وزش سیاه و برهنه
خاک زندگی ام را فراگیر
...

No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو