این ترانه از داریوش رفیعی، خیال مرا می برد به روزهای گذشته، بیاد دخترکی که مهربان بود و محبوب، بیاد دخترکی که در دل سرد زمستان پر برف تهران، با نرگس های دستش از آن سر شهر می آمد تا پرچم دار دوستی باشد، دخترکی که ناباورانه اشک می ریخت و تنها بود ... بیاد همه زمستان های خاطره انگیز تهران، بیاد عطر دیویدافش، بیاد سکوت عمیقش، بیاد همه همدلی های بی نتیجه اش که تنها اکنون خاکستری از آن ها به جا مانده است، این ترانه مرا می برد به روزهایی که دبیرستانی بود و این ترانه از داریوش رفیعی را می خواند، بیاد دخترکی با مژه های سیاه و بلند و کشیده
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو