02/03/2012

یک روز که می رود


...
یک روز ابری
نشسته روی برگ های این دفتر
گلبرگ های خیس نرگس ها
دل درد صبحگاهی 
چایی داغ با عطر نان بیات
درخت های کوچک و بزرگ کاج، این جا و آن جا
 چشمان پف آلود و خسته
بلبل ها که از کوچ زمستانی بازگشته اند
عنکبوت پیر روی سقف
موریانه های خسته جویدن
درخت پیر مجنون ایستاده در سرما
جاروی شکسته افتاده در گوشه اتاق 
رخت های نشسته در سبد حمام
قهوه داغ 
 عطر برگ اکالیپتوس
ملحفه های چرک روی تخت
کپک های روی سقف و دیوار
عطر بهار
شمیم ترانه
یک روز جمعه،  که "خوش"،آمده است؛

3 comments:

  1. حسین . امیریهFriday, March 02, 2012

    بوی نان بیات و نرگس و بهار چه معجون خوش بویی که این نوشته را در برگرفته

    ReplyDelete
  2. لحظات در هم تنیده روزهایمان درست مانند یک معجون است، نوش جانتان حسین

    ReplyDelete
  3. و چه حس خوبی داره این روز

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو