01/12/2011

فرزین ملکی/...پائیزانه چهاردهم




فردی که مهاجرت می کند همیشه مهاجر خواهد بود؛ او هیچ وقت به طور کامل به دنیای جدیدش تعلق نخواهد داشت و به همین شکل هرگز تعلق خود را به دنیای کهن خود به آن شکلی که وجود داشت دوباره به دست نخواهد آورد! او تجاربی را از دست داده که اگر در محیط قدیمی به زندگانی ادامه می داد آن را کسب می کرد و تجاربی را در زندگی جدیدش بدست آورده که اگر مهاجرت نمی کرد آن ها را بدست نمی آورد؛ 
***
یک مهاجر هر زمان سخنی بر لب بیاورد همیشه محکوم به بیگانه بودن است
***
بازگشت به وطن در حقیقت یک مهاجرت دوباره است و ترک سرزمین منتخب که نسبت به آن علاقه ای وجود دارد حسرت گذشته را دوباره به همراه خواهد داشت، همان حسی که در آغاز مهاجرت بوجود آمد
***

5 comments:

  1. این حس را درک می کنم. حس همیشه غریبه بودن. این که سرزمینت باد باشد. اصلا در این خاک ریشه نداشته باشی!

    ReplyDelete
  2. مهاجر یعنی غریبه دو سرزمین و یا بعبارتی همیشه غریبه

    ReplyDelete
  3. سلام فروغ عزیز. بعد از مدتها اومدم سلامی عرض کنم و بگم موافقم که بعد از این تجربه دیگه همیشه غریبه میمونی...

    ReplyDelete
  4. سبب خیر شدید که من هم با مطالعه ی اینجا, بیاموزم.سپاس از مهر شما

    ReplyDelete
  5. رضا گل محمدی

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو