فردی که مهاجرت می کند همیشه مهاجر خواهد بود؛ او هیچ وقت به طور کامل به دنیای جدیدش تعلق نخواهد داشت و به همین شکل هرگز تعلق خود را به دنیای کهن خود به آن شکلی که وجود داشت دوباره به دست نخواهد آورد! او تجاربی را از دست داده که اگر در محیط قدیمی به زندگانی ادامه می داد آن را کسب می کرد و تجاربی را در زندگی جدیدش بدست آورده که اگر مهاجرت نمی کرد آن ها را بدست نمی آورد؛
***
یک مهاجر هر زمان سخنی بر لب بیاورد همیشه محکوم به بیگانه بودن است
***
بازگشت به وطن در حقیقت یک مهاجرت دوباره است و ترک سرزمین منتخب که نسبت به آن علاقه ای وجود دارد حسرت گذشته را دوباره به همراه خواهد داشت، همان حسی که در آغاز مهاجرت بوجود آمد
***
این حس را درک می کنم. حس همیشه غریبه بودن. این که سرزمینت باد باشد. اصلا در این خاک ریشه نداشته باشی!
ReplyDeleteمهاجر یعنی غریبه دو سرزمین و یا بعبارتی همیشه غریبه
ReplyDeleteسلام فروغ عزیز. بعد از مدتها اومدم سلامی عرض کنم و بگم موافقم که بعد از این تجربه دیگه همیشه غریبه میمونی...
ReplyDeleteسبب خیر شدید که من هم با مطالعه ی اینجا, بیاموزم.سپاس از مهر شما
ReplyDeleteرضا گل محمدی
ReplyDelete