07/10/2011

پائیزانه سوم


نفس خیال بر انگیز هوای پائیز خرامان خرامان بر جانم می نشیند، برگ درختان از سبزی یکدست بیرون آمده و این موجودات منحصر به فرد، جامه های ارغوانی و زرد وقرمز و نارنجی به تن کرده اند، باد می وزد، سرد و شتابان، مثل همه پائیزهای دنیا، مثل همه پائیزهای ایران. لباسم گرم است و سفره ام پر. دامنم پر گل و چهره ام سرخ. این جا، این جا است، مختص همین جا. جایی دور از همه آن ها که خاطرات مشترک با هم داریم، جایی دور تر از یک آب و خاک



4 comments:

  1. پائیزانه زیبائی گذاشتی ، چرا این همه غم انگیز ، ایکاش میتوانستم بدانم غم تو از چیست ؟؟
    پائیز را دوست دارم چون سراسر رنگ و زیبائی است و برای شادی تو باید بگویم من تازه ازیک سفر پراز خاطره از ایران برگشتم و آهنگ قبلی بلاگ تو را که دانلود کرده بودم هرکس شنید خوشش آمد و اکنون روی موبایل چند نفر از عزیزان من است که با آن شاید خاطرات خود را مرور میکنند .در ضمن نه وطن دور است و نه خاطرات همه در قلب ما هستند و با ما زندگی میکنند .

    ReplyDelete
  2. ممنونم زهرا عزیزم از اظهار لطف و نظرت. غم انگیزی اش را نمی دانم چرا؟ غم در بطن همه دل نوشته هام است. با این که آدم مثبت و شادی ام اما خوب یه غم پنهان سال های ساله گوشه قلبم خونه داره. شاید واسه خاطر اونه که یه دفعه همه چی به هم می ریزه نازنین. به خوبی خودت تحمل مون کن

    ReplyDelete
  3. فروغ خانم پاییزانه تان بسیار جالب است چراکه سوای درهم آمیختگی کلام و رنگها با ترانه یغمایی پلیست به روزگار خوشگذشته که ناخودآگاه آدمی را غمگین میکند و اما غم یاد مادربزرگم افتادم که میگفت:
    بنی آدم بی غم نباشد اگر باشد آدم نباشد
    شاد باشید

    ReplyDelete
  4. حسین عزیز ممنونم. لحظه هامو با شما تقسیم می کنم دوست من.روح مادر بزرگ تان شاد باد نازنین

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو