دخترک
خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است ببر
راز این حلقه که در چهره او
این همه
تابش و درخشندگی ست
مرد حیران شد و گفت:
حلقه خوشبختی ست
حلقه زندگی ست
همه گفتند: مبارک باشد
دخترک گفت: دریغا که مرا
باز
در معنی آن شک باشد
سال ها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی
که
به امید وفای شوهر
به هدر رفته، هدر
زن
پریشان شد و نالید که وای
وای
این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی ست
حلقه بردگی و بندگی است
زنده یاد فروغ فرخزاد
------------------------------------------
یازده ساله بودم. در کوچه های زادگاهم گام بر می داشتم وقتی نسیم روح بخش زندگی خبر آمدن طوفان را داد. باد ها دستم گرفتند و مرا هم صدای خود کردند. می دویدم در کوچه ها و باد مرا رقص کنان با خود هم چنان بدین سو و آن سو می کشاند و من چه دلقک وار و خام همراه می شدم. و طوفان چنان افعی گویا هزار جان دارد چه سهمگین آمد و بر سرزمین و زادگاهم چنبره زد
طوفانی که رضایت را می ستاند و افسوس را بر ویرانه ها بر جای می گذارد...
ReplyDeleteسلام فروغم
فروغ خانم عزیز چه از پیام زیبایتان و چه این مطلبتان و شعر زیبای دختر محله ما که نیازی نیست حتما زن باشی و بفهمی خلاصه کلی لذت بردم و مخصوصا این عکس انتخابی که فروغ گویی از عصیان میگوید و از کوچه ایی که پسرهایش عاشقش بودند و از دختری که روزی باد با خود برد آری دوست من تهران پارس را تنها و بیشتر از فلکه ها و خیابان جشنواره و غیره اش با استخر شهرداریش میشناسم آنهم در دوران کودکیم که نمیدانم بوده ایید یا نه همانزمانهای شاد گذشته که هر روز در آنجا جشنی بود و مردم با خنده های واقعی و نه مصنوعی و پر از مهر و صفا در آنجا از زندگیشان لذت میبردند و هنوز بیاد دارم که از بلنگوهایش صدای ناهید اصفهانی پخش میشد همان ترانه اشکم دونه دونه
ReplyDeleteفروغ جان با تشکر از تسلیت و همدردی ات به شما و خانواده عزیزتون آرزوی سلامتی و طول عمر می کنم.
ReplyDeleteسلام فروغ عزیز
ReplyDeleteچند وقتیه به هیچکدوم از کارهام نمی رسم. امیدوارم به زودی مسائلم حل شن و بتونم از خجالت دوستانی مثه تو که در حقشون بی معرفتی می کنم در بیام.
با پست عروسک و ماه کامل اشکهایی که در چشمم جمع بود بی وقفه چکید فروغم
ReplyDelete