17/08/2009


باد می وزد
بگو آواز بخوانند
در آبادی های دور خبر پیچیده است
خروسخوان صبح
کسی از راه می رسد
می خندد و می گریاند
امشب اگر بگذرد
شانه هایم را به باد تکیه می دهم
من اما، می خندانم و می گریانم
آن کس از راه می رسد
آن که تبر دارد
و
کتاب
و
صنوبران را طوفان می شکند
و
چشم پروانه ها را صاعقه کور خواهد کرد
بگو کسی آمده است

4 comments:

  1. باد می وزد و در تلق تلق کنان جلو عقب می رود. هروقت رسید صدایم کن

    ReplyDelete
  2. کسی از راه می رسد
    "می خندد و می گریاند"
    .
    .
    من نیز "می خندانم و می گریانم"

    داخل گیومه ها مثه هم نیست، پس دلیل وجود "نیز" چیه؟ در حالت طبیعی زبان، اگر "می خندد"، "می خنداند" باشه، "نیز" هم طبیعی جلوه می کنه. احتمالاً من متوجه نشدم

    ReplyDelete
  3. رویای کلاغها پرواز مترسک بود..... و ما همه این را می دانستیم از خیلی پیشتر ها میدانستیم که آرزوهای بر باد رفته مان چیزی جز حسرت و درد و تنهایی نیست... راستی مگر چند ساله شده ایم؟

    ReplyDelete
  4. آن که تبر دارد
    و
    کتاب
    و
    صنوبران را طوفان می شکند
    و
    چشم پروانه ها را...
    زیبا بود و لذت بردم
    مرسی
    توفیق رفیق راهت

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو