07/08/2009

نمی تونی بهم بگی دلواپس بچه های ایران نباشم چون تو شهر فرنگ زندگی می کنم
نمی تونی بهم بگی بی خیال کاشی کاری های نابود شده، رودهای خشک شده، درخت های کهن سر بریده، نباشم و خوب زندگی کنم و شاد باشم چون تو انگلیس زندگی می کنم
منو به اسم ایرانی می شناسند همه
خون ایرانی تو رگ هامه
خاطرات ایران، گیلان، تهران، مثل یه بغض همیشه همراهمه
بهار و تابستون و پائیز و زمستونم این جا، همیشه یک رنگه
دلشادم به یاد شادی دوست ها و همسایه ها و عزیزانم
این اجازه رو به خودت نده تا منو سرزنش کنی که همیشه حسرت زده ام

نمی تونی. این حق رو نداری . بی انصافی اگه حکم به توبیخم بدی
تو را با ساده اندیشی ات تنها می گذارم

5 comments:

  1. واقعیتشو بگم اینه که ...
    از اینکه یه ایرانی که خارج از ایران زندگی می کنه تو اتفاقای اخیر میومد با آب و تاب می گفت که برین بیرون و فلان کارو بکنین و فلانجا برین جمع شین و این حرفا حرصم می گرفت. دلم می خواست به این طور آدما بگم که لااقل "شرف" داشته باشین و چیزی نگین.
    هر ایرانی حق داره راجع به کشورش نگران باشه و نظر بده. حالا هر جای دنیا که می خواد باشه. ولی اینکه بره و به دور از خطرات اینجا، بخواد به بقیه بگه که چیکار کنن، دقیقاً یعنی بزدلی و اینکه بیرون گود بشینی بگی لنگش کن
    ولی یادم نمیاد تو از این حرفا زده باشی. همیشه فقط راجع به ایران نوشتی و دلتنگی و تعریف های خودت از ایران. یعنی می خوام بگم که تو "باشرف" هستی. نمی دونم چطور می شه که یکی بخواد به خاطر احساست به ایران توبیخت کنه

    ReplyDelete
  2. این کمال بی انصافیست کسی را از عشق به خانه منع نمود کسانی که خرده میگیرند شاید نمیدانند ما تنها جسممان را همراه آورده ایم و باقی هر آنچه را که داشتیم را در آنجا جای گذاشته ایم

    ReplyDelete
  3. سلام بر فروغ عزيز
    روزهاي سختي رو داريم مي گذرونيم.
    انگار شادي از شهر تهران رفته و همه نمي خوان به روي خودشون بيارن كه چي شد، همه خوابن، تو يه خواب عميقي كه همش استرس داره و آدم رو رواني ميكنه تا دست و پا بزنه و از خواب بيرون بياد.

    ممنون فروغ عزيز كه به يادمون هستي
    مهين.قاصدك

    ReplyDelete
  4. فروغ جان باهات موافقم اونجا خانه ماست وطن ماست و هیچ کسی اجازه نداره توبیخمون کنه

    ReplyDelete
  5. حميدرضاسليمانيSaturday, August 08, 2009

    نازنين فروغ
    سلام
    تازه رسيدم همدان
    بعد زنجان و شايد هم بروم تا شمال
    بندر انزلي
    فرصت زيادي ندارم
    جز اينكه سلامي كنم

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو