باد می وزد
بگو آواز بخوانند
در آبادی های دور خبر پیچیده است
خروسخوان صبح
کسی از راه می رسد
می خندد و می گریاند
امشب اگر بگذرد
شانه هایم را به باد تکیه می دهم
من اما، می خندانم و می گریانم
آن کس از راه می رسد
آن که تبر دارد
و
کتاب
و
و
صنوبران را طوفان می شکند
و
چشم پروانه ها را صاعقه کور خواهد کرد
چشم پروانه ها را صاعقه کور خواهد کرد
بگو کسی آمده است