به دعوت شهربانو عزیزم ( وبلاگ زن متولد ماکو) می نویسم؛
در هشت سال گذشته، شیرین ترین تغییر زندگی ام زمانی بود که با همسرم آشنا شدم و متعاقب این پدیده، کوچ اختیاری ام به انگلیس بود، کشوری که با آن بیگانه بودم و مردمانش نا ماًنوس و غریبه. استثنایی ترین تغییر زندگی ام در این دوران، زمانی بود که دخترکم بدنیا آمد، مانند هزاران هزار کودکی که هر روز چشم به جهان می گشایند اما با یک تفاوت عظیم، دلبندکم چشم "مرا"، به جهان گشود. بیش از این نمی توانم از خودم بگویم، سخت است که در این خانه از تغییرات دیگر بگویم، از آن دسته وقایع که هنوز بعد از گذشت سال ها پوست تنم را می کند و مرا سرگردان خیالم می کند
شما زیباترین تغییر هر زنگی که داشتن ثمره ایی میباشد را دارا شده اید که انشااله ثمره آنهم دگرگونی بزرگ دیگری برایتان خواهد شد و منهم هر بار اینجا که راهم کج میشه شنیدن گل پامچال در این منزل برای لحظه هایی باعث تغییراتی در روحیه ام میشه
ReplyDeleteهم خودتان وهم دلبندکتان و .. پایدار و سیز بمانید
قربون شکل ماه دلبند عزیزت برم. از راه دور می بوسمش و امیدوارم تغییرات زندگیت همیشه شیرین باشه
ReplyDeleteامیدوارم سال جدید از تمام سال های زندگیت قشنگتر باشه
ReplyDeleteسلام فروغ
ReplyDeleteخوشحالم که ستارههای شادی در چشمهات میبینم
خوشحالم که از زندگی خرسندی
زندگیات همواره با شادی همراه باد
تابستان شاید دوباره رفتم شمال
جای پای تو را روی ساحل پیدا میکنم
دوست گرامی بینهایت از گوشزد شما سپاسگذارم و حق دارید این عادتیست که ازدوران خیلی دور مانده که سعی میکنم از خود دور کنم که در مطلب امروزم یکبار هم استفاده نکردم باز هم عیب و اشکالی بود یادآوری کنید خوشحال میشوم
ReplyDeleteشاد باشید