08/04/2009



سخت است نواختن ساقه ترد نرگسی که باد هر روز آن را خم می کند و می شکند
...
باد می آمد آن روز که نرگس خودش را در چادر آبی آسمانی پیچیده بود، صورتش گل انداخته بود، چشم هایش می درخشید و نور خورشید به آن ها می تابید
برگرد نرگس، سایه ای از پشت می آید، همان که می خواستی، برگرد و او را بنگر
نرگس فقط یک بار برگشت
، آن گاه سرخم کرد و بر خاک افتاد
، چادرش سایه او شد
سایه بر سایه در باد


6 comments:

  1. و سایه دیر رسیده بود و انتظار نرگس سر امده بود یا شاید عمر کوتاهش!
    سلام فروغ جان

    ReplyDelete
  2. دوست گرامی کل پامچالت مسکنی بود بر نرگس بر خاک افتاده
    Happy Eastern

    ReplyDelete
  3. یه مدت مجبور بودم برم کافی نت، ولی از اونجا نمی شد تو بلاگت نظر بدم!!! نمی دونم قضیه چیه، ولی از سیستم خودم که می شه. چه خوب
    فقط خواستم بگم که همیشه سر می زدم

    مرسی از پست جدید

    ReplyDelete
  4. سلام فروغ عزیز! ممنون از تبریکتون! ببخشید دیر جواب میدم به اینترنت دسترسی نداشتم سال خوبی داشته باشید موفق هم باشید :)

    ReplyDelete
  5. فروغ جان سلام به بازی وبلاکی دعوتت کردم

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو