سخت است نواختن ساقه ترد نرگسی که باد هر روز آن را خم می کند و می شکند
...
باد می آمد آن روز که نرگس خودش را در چادر آبی آسمانی پیچیده بود، صورتش گل انداخته بود، چشم هایش می درخشید و نور خورشید به آن ها می تابید
برگرد نرگس، سایه ای از پشت می آید، همان که می خواستی، برگرد و او را بنگر
نرگس فقط یک بار برگشت
، آن گاه سرخم کرد و بر خاک افتاد
، چادرش سایه او شد
سایه بر سایه در باد
و سایه دیر رسیده بود و انتظار نرگس سر امده بود یا شاید عمر کوتاهش!
ReplyDeleteسلام فروغ جان
دوست گرامی کل پامچالت مسکنی بود بر نرگس بر خاک افتاده
ReplyDeleteHappy Eastern
مرسی عزیزم
ReplyDeleteیه مدت مجبور بودم برم کافی نت، ولی از اونجا نمی شد تو بلاگت نظر بدم!!! نمی دونم قضیه چیه، ولی از سیستم خودم که می شه. چه خوب
ReplyDeleteفقط خواستم بگم که همیشه سر می زدم
مرسی از پست جدید
سلام فروغ عزیز! ممنون از تبریکتون! ببخشید دیر جواب میدم به اینترنت دسترسی نداشتم سال خوبی داشته باشید موفق هم باشید :)
ReplyDeleteفروغ جان سلام به بازی وبلاکی دعوتت کردم
ReplyDelete