ایرانی اصل و تقلبی
__________________
از دور داد می زدند ایرانی اند، مرد، کت و شلوار پوشیده بود و یک کراوات از مد افتاده بسته بود و شق و رق قدم برمی داشت، زن هم مرتب و آرایش کرده، یک کلاه پوست گذاشته بود روی سرش و یک پالتو مخمل سیاهرنگ پوشیده بود، نیم نگاهی به آن ها انداختم و دوباره سرگرم صحبت با مشتری خود که مردی عرب بود شدم، مرد و زن ایرانی ابتدا به سمت مدیر بخشمان رفتند، آمده بودند خانه ای اجاره کنند، من می شنیدم، مدیرمان به آن ها می گفت که خانه برای اجاره دادن داریم و خوشبختانه یکی از کارمند های ما ایرانیست و می تواند در این زمینه به شما بیشتر کمک کند، به دنبال این حرف به من اشاره کرد، مرد ایرانی داشت نگاهم می کرد، نمی دانم موهای سیاه و فر فری ام باعث شد یا پوست سیه چرده ام که رو کرد به مدیرمان و گفت: " ما اصلیتمون ایرانیه" ! به دنبال این حرف مدیرمان گفت: "او هم، هم زبان شماست و خانه ها ی اجاره ای دست اوست ، باید به او بگید تا راهنمایی تان کند" ؛ مرد ایرانی تشکر کرد و همان طور که ایستاده بود تا من صحبتم با مرد عرب تمام شود رو به زن کرده و گفت: " یارو افغانیه، خودشو ایرانی جا زده" ؛ شوکه شده بودم!!! از روی ظاهرم، قضاوتم کرده بود، خودش را اصل می دانست و مرا تقلبی! صحبتم با مشتری عرب که تمام شد با لهجه غلیظ فارسی رو به مرد ایرانی کرده و گفتم: بفرمایید، خواهش می کنم، من در خدمتم؛
قیافه مرد و زن ایرانی تماشایی بود، فارسی را مانند خودشان صحبت کرده بودم، حسابی جا خورده بودند، با تردید و لبخند زنان جلو آمدند وعذرخواهی کردند و گفتند: "اِ، شما ایرانی هستید؟ وای، ببخشید، ما نمی دونستیم" ؛
در پاسخش گفتم: "واسه همین چیز هاست که من و شما این جا و دور از مملکتمون داریم زندگی می کنیم، نه دوستی مون دوستیه، نه دشمنی مون دشمنی"! ؛
مرد ایرانی که نمی خواست زیاد فروتنی نشان دهد، دوباره تکرار کرد که آیا خانه مناسبی برای اجاره دادن به او داریم یا نه؟
من هم بدون معطلی گفتم: "ببخشید خونه ای که به درد شما بخوره و قابل شما رو داشته باشه نداریم" . مرد ایرانی که حسابی از من دلخور شده بود، بی برو برگرد، رو به زن کرده و گفت : "بریم خانوم ، بریم، بریم. وقتی از در بیرون رفتند یکی از همکارهای انگلیسی ام آمد به من بگوید: اینا هم ایرا... ؛
اجازه ندادم ادامه بدهد، زود انگشت نشانه ام را گرفتم جلو دماغم و گفتم: هیشششش!؛
قیافه مرد و زن ایرانی تماشایی بود، فارسی را مانند خودشان صحبت کرده بودم، حسابی جا خورده بودند، با تردید و لبخند زنان جلو آمدند وعذرخواهی کردند و گفتند: "اِ، شما ایرانی هستید؟ وای، ببخشید، ما نمی دونستیم" ؛
در پاسخش گفتم: "واسه همین چیز هاست که من و شما این جا و دور از مملکتمون داریم زندگی می کنیم، نه دوستی مون دوستیه، نه دشمنی مون دشمنی"! ؛
مرد ایرانی که نمی خواست زیاد فروتنی نشان دهد، دوباره تکرار کرد که آیا خانه مناسبی برای اجاره دادن به او داریم یا نه؟
من هم بدون معطلی گفتم: "ببخشید خونه ای که به درد شما بخوره و قابل شما رو داشته باشه نداریم" . مرد ایرانی که حسابی از من دلخور شده بود، بی برو برگرد، رو به زن کرده و گفت : "بریم خانوم ، بریم، بریم. وقتی از در بیرون رفتند یکی از همکارهای انگلیسی ام آمد به من بگوید: اینا هم ایرا... ؛
اجازه ندادم ادامه بدهد، زود انگشت نشانه ام را گرفتم جلو دماغم و گفتم: هیشششش!؛