27/06/2008

روزها مانند برق و باد گذشت و گلی و سوسن در کنار هم بزرگ شدند؛ در یکی از روزهای فصل تابستان، کنار بزرگ ترین درخت افرا "کوچک محله"، گلی، به میهمانی و شور آفرینی عاشقش، خود را به آغوش امن باد شمالی سپرد و در تمام سال های بعد نیزهر چه از تمشک های سیاه و آبدار "باغ افرا"، خورد، سیراب نشد؛ اما سوسن قد همه گل دسته های عالم برای خود اجر اخروی خرید و خرابه نشین وادی دوست شد؛هم بازی های دوران کودکی هم اکنون با هم غریبه اند، زندگی به هر کدام از آن ها، رنگی متفاوت از دیگری بخشیده است؛

4 comments:

  1. درود بر تو فروغ عزيز..
    اين روزها حالم گرفته تر از قبله..
    برام دعا كن كمي آرامش پيدا كنم..

    ReplyDelete
  2. زندگی چه بازیهائی که نداره .
    فروغ جان ممنونم از تلفن شما و دلداری و لطفتان . می بخشی که دیر آمدم .حال و روزم هیچ خوش نبود
    شهربانو

    ReplyDelete
  3. هم بازی‌های دوران کودکی هم‌اکنون با هم غریبه‌اند

    گاهي در خيابان هم‌ديگر را می‌بينم
    خودمان را به آن را می‌زنيم كه نديده‌ايم
    گاهی هم با چشم و ابرو به هم سلام می‌كنيم
    فقط همين

    ReplyDelete
  4. del tangetam forogh

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو