افسوسی بر قلب خونین ما نشاند ورفت
***
دیگر بار پائیز و برگ ریزان تولد شاعری
نوید زمستانی زودرس بود
در اندرون
دیوارهای سرد و سنگی لندن
بیاد زنده یاد، بانو ژاله اصفهانی
دو شعر از زنده یاد
*******
در این غروب خموش
که ابر تیره تن انداخته به قلهی کوه
شما شتابزده راهی کجا هستید
کشیده پر به افق تک تک و گروه گروه
چه شد که روی نهادید بر دیار دگر
چه شد که از چمن آشنا سفر کردید
پرندگان مهاجر
دلم به تشویش است
که عمر این سفر دورتان دراز شود
به باغ باد بهار آید و
بدون شما شکوفههای درختان سیب
باز شود
که ابر تیره تن انداخته به قلهی کوه
شما شتابزده راهی کجا هستید
کشیده پر به افق تک تک و گروه گروه
چه شد که روی نهادید بر دیار دگر
چه شد که از چمن آشنا سفر کردید
پرندگان مهاجر
دلم به تشویش است
که عمر این سفر دورتان دراز شود
به باغ باد بهار آید و
بدون شما شکوفههای درختان سیب
باز شود
********
*************************
شاد بودن هنر است
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان، شب و روز
بی خبر از همه، خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی ست
که دور از ما باد
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان، شب و روز
بی خبر از همه، خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی ست
که دور از ما باد
شاد بودن هنر است
گر به شادی تو، دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
گر به شادی تو، دلهای دگر باشد شاد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
روحش شاد فروغ جان .
ReplyDeleteشهربانو