علف های هرز حیاط پشت خانه مان را می کندم که زنگ مدرسه روبرو مرا از هوای گل ها بیرون آورد و یادم افتاد سپتامبر است
مدرسه روبروی خانه ما از دیروز باز شده است. بچه های کوچک را که می بینم یاد کودکی های خودم می افتم
نخستین روز مدرسه و کلاس اول، تابستان تمام شده بود و من دیگر از خروسخوان صبح تا پاسی از شب در حیاط و باغ نمی پلکیدم و مرغ و جوجه ها از دستم یک نفس راحت می کشیدند
احساس می کردم مادرم بهترین یونیفورم دنیا را برایم دوخته است، هزار بار یقهً سفید گل دوزی شده اش را بر می داشتم، نوازش می کردم و دوباره مرتب می گذاشتم سر جایش تا اتویش از بین نرود، کفش هایم هم را، روز قبل از کفش ملی خریده بودیم. چرا رنگ آنها یادم نیست؟ مشگی یا قرمز، شاید هم قهوه ای؟، فقط می دانم براق بودند و آن ها را گذاشته بودم گوشه اتاقم، درست در زاویه ای که وقتی صبح بیدار شوم ببینمشان. از غروب هم مرتب شعر تبلیغی کفش ملی را خوانده بودم صدایم گرفته بود و حوصله همه را سر برده بودم
ما می ریم به مدرسه
با کفش الفنتن شوهه
روز اول با خواهرم رفتم مدرسه و فقط همان روز، من می رفتم کلاس اول و او می رفت کلاس چهارم، یادم است احساس غربت نکردم وقتی از مادرم دور شدم، چهره ای را که لبخند داشت و روی ایوان ایستاده بود و با نگاهش بدرقه مان می کرد، مثل نگاه خانم خاتمی، معم کلاس اولم با آن کت و دامن شیری رنگ و پوست سبزه آفتاب خورده و لحن ملایم و دلنشین صدایش، هنوز دوستش دارم، او را، هم کلاسی های شیرین و پاکم را، مدرسهً سعدی را، شیر آب کنار در بزرگ آهنی سفید ش، دیوار سنگی اش، آسفالت حیاطش، نیمکت کلاسش، هنوز همه آن تصاویر در ذهنم تازه اند ومی درخشند
نخستین روز مدرسه و کلاس اول، تابستان تمام شده بود و من دیگر از خروسخوان صبح تا پاسی از شب در حیاط و باغ نمی پلکیدم و مرغ و جوجه ها از دستم یک نفس راحت می کشیدند
احساس می کردم مادرم بهترین یونیفورم دنیا را برایم دوخته است، هزار بار یقهً سفید گل دوزی شده اش را بر می داشتم، نوازش می کردم و دوباره مرتب می گذاشتم سر جایش تا اتویش از بین نرود، کفش هایم هم را، روز قبل از کفش ملی خریده بودیم. چرا رنگ آنها یادم نیست؟ مشگی یا قرمز، شاید هم قهوه ای؟، فقط می دانم براق بودند و آن ها را گذاشته بودم گوشه اتاقم، درست در زاویه ای که وقتی صبح بیدار شوم ببینمشان. از غروب هم مرتب شعر تبلیغی کفش ملی را خوانده بودم صدایم گرفته بود و حوصله همه را سر برده بودم
ما می ریم به مدرسه
با کفش الفنتن شوهه
روز اول با خواهرم رفتم مدرسه و فقط همان روز، من می رفتم کلاس اول و او می رفت کلاس چهارم، یادم است احساس غربت نکردم وقتی از مادرم دور شدم، چهره ای را که لبخند داشت و روی ایوان ایستاده بود و با نگاهش بدرقه مان می کرد، مثل نگاه خانم خاتمی، معم کلاس اولم با آن کت و دامن شیری رنگ و پوست سبزه آفتاب خورده و لحن ملایم و دلنشین صدایش، هنوز دوستش دارم، او را، هم کلاسی های شیرین و پاکم را، مدرسهً سعدی را، شیر آب کنار در بزرگ آهنی سفید ش، دیوار سنگی اش، آسفالت حیاطش، نیمکت کلاسش، هنوز همه آن تصاویر در ذهنم تازه اند ومی درخشند
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
ReplyDeleteنوشته هاتون بوي زندگي مي ده و آدم رو تو خاطرات خوش كودكي ش مي بره كه كاملا روشنه چقدر براي خودتون هم شيرين بوده
ReplyDeleteيه سوال اونجا مدرسه شروع شده؟
با سلام
ReplyDeleteچند بار پیام دادم اما نمیدانم چرا ارسال نشد.اگر توانستید ایمیل تان را برایم بفرستید
با سپاس
آرام
چه خوب یادت مانده همه چیز . انگار واقعا همین دیروز بوده که با آ« کفش براق به مدرسه رفتی ... .وجالب بود تصویر هایی که در ذهن داری و سادگی هر چه بیشتر محیط را نشان می داد .و
ReplyDeleteسارا جان
ReplyDeleteآره عزیز، این جا مدارس و کالج ها باز شدند و هفته دیگه هم دانشگاه ها. تابستان ها هم کوتاه ست، اینجا عمر آدمی خیلی کوتاه ست
آرام جان
با تشکر از تو عزیز
این آدرس ایمیل من است
forough.s.m@hotmail.co.uk
سلام فروغ خواهرم
ReplyDeleteامروز صبح متن رو که خوندمی واقعا حالی خاصی بهم دست داد
رفتم تا دیروز
و جدی جدی منم یاد چکمه سبز برقی برقی افتادم که مادرم برام خریده بود
ما می ریم به مدرسه با کفش الفنته شو... سبز باشی و همیشه برقی برقی
... .........
با مطلب جدید آپم
................
باد وحشی تورا دوره می کند
و بی هیچ اجازه ای...
تورا بوسه ای.
پنجره با دهانی باز تور ا می نگرد
درود نازنینم
ReplyDeleteخوبی؟
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
سر می زدم به وبلاگت اما نمی تونستم کامنت بگذارم
خوشحالم که مشکلش بر طرف شده
من نمی تونم از تو دلگیر باشم
مطمئن باش
روی کوچولوی نازنینت رو ببوس
دوستت دارم
در پناه مهر باشی گلم
سلام
ReplyDeleteجذاب و گیرا می نویسید.
خوشحال میشم وبلاگ من رو هم با حضورتون زیبا کنید
زهرا جان
ReplyDeleteآدرس وب سایتت ثبت نشده عزیز
من روز اول مدرسه کیف قرمزم رو با تمام وسایلم گم کردم....
ReplyDelete