17/10/2011

خوشبختی/ پائیزانه پنجم



 از بیرون اومده بود و هنگام اومدن به خونه، کبوتری رو دیده بود که دم در آپارتمانش افتاده و نمی تونست پرواز کنه، وقتی از روی زمین بلندش کرده بود، مثل یه پرنده سالم از خودش واکنش نشون داده بود، بهم زنگ زد و گفت دامپزشکی می شناسم تو این حوالی یا نه؟ گفتم آره؛
ساعت نزدیک پنج عصر بود و نزدیک به تعطیلی اداره ها؛ گفت میای با هم بریم و به یه جایی برسونیمش؟ گفتم حرفی نیست اما ماشین دستم نیست، گفت: باشه، پس خودم به یه جایی می رسونمش، شاید زنده بمونه، اگه امشب پیشم بمونه ممکنه بمیره. بعد از یک ساعت بهم زنگ زد و گفت کبوتر رو برده به یه مرکز دامپزشکی که تقریبا تو محل مون بوده و سپرده دست اونا و برگشته؛ می گفت نمی دونی خانم هایی که کبوترو تحویل 
 ، گرفتند چقدر از بردن کبوتر احساس رضایت از خودشون نشون دادند 
 دردل بسیارتحسینش کردم؛

... 
این موضوع مربوط به دو ماه قبل می شه حدودا، وقتی امروز متوجه حال آشفته یکی از دوستانم شدم که چقدر نگران نگهداری از سگش در ایران بود ناگهان یاد این اتفاق افتادم و باز مطمئن شدم که
 ،حیوان های این جا خوشبخت ترند 
...
گربه ای تو کوچه ها  ویلون وسرگردون نیست و همه گربه ها و سگ ها صاحب و  خونه دارند، دم و سبیل هیچ گربه ای کنده نیست و هیچ سگی مورد نفرت قرار نمی گیره  و کشته نمیشه مگر بیمار باشه  
...

No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو