18/04/2014

مارکز بزرگ خداحافظ


گابریل خوزه گارسیا مارکز هم چشم از این جهان فرو بست. برای همیشه رفت. وقتی کسی می رود قلبم به اندازه هزار جهان می گیرد. دارم پیر می شوم شاید، یا از مرگ می ترسم. هراس کنم. وحشت کنم. نفرت بورزم. بخواهم تا بیشتر زندگی کنم. حریص شوم

 فنا نمی شود هرگز مارکز. ماندگار است. با تمام پاییز پدر سالارش، صد سال تنهایی اش، عشق سال های وبایش اما دیگر نیست. باید باشد. انسان نباید بمیرد. مرگ زشت است. خوب نیست. بی رحمی ست. یک بی انصافی غریب در حق انسان. آیا بایستی سرانجام این همه تلاش، زندگی، عشق، مهر و این همه اندیشه نیستی باشد؟

زندگی دوستت دارم اگر چه می دانم پایانت مرگ است، چه بی رحمانه مرا و همه انسان ها را از خود می رانی
______________





No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو