11/02/2014

وقتی بلبو مریض بود


"بلبو"، یکی از دو گربه همسایه مان،"مورین"، است. در یک ماه گذشته سه بار به دفعات همراه با مورین، او را به دامپزشکی بردم. تب می کرد و دل درد داشت. امروز که بعد از دو سه هفته رفتم تا به او و" تس"، گربه دیگر مورین، سری بزنم و حال شان را بپرسم، جا خوردم.
 بلبو که همیشه تا مرا می دید می آمد جلو و خودش را برایم لوس می کرد و از کنارم جم نمی خورد، این بار با دیدنم پا به فرار گذاشت و پشت مبلی پنهان شد. صدایش کردم اما ترسید و با عجله به سمت آشپزخانه دوید. روی مبل نشستم و باز او را صدا زدم، نیامد. چند ثانیه بعد آمد و دوباره وحشتزده، از کنارم  دوید و رفت گوشه دیگر اتاق ایستاد و زل زد به من. اخمش را می دیدم و نگاه تلخش را. دلم گرفت. مورین گفت بلبو فکر می کند که تو دوباره آمدی تا او را داخل قفسی بگذاری که از آن متنفر است و او را به دامپزشکی ببری. بلبو برعکس تس از رفتن به داخل جعبه ها و قفس و جاهای بسته خوشش نمی آمد.   
من به او بد کرده بودم. دیگر به من اعتماد نداشت. 
دلم گرفت و اشک در چشمانم حلقه بست. مورین متعجب شده بود چون همیشه می گفت بلبو هیچ کس را مانند تو دوست ندارد.
هنگام آمدن، تس، گربه دیگر را نوازشی کردم و صدای میوی کوتاه بلبو را شنیدم. صدا از پشت سرم بود. بلی خودش را پشت مبل پنهان کرده بود و به من نگاه می کرد.

 امیدوار شدم؛ شاید هنوز اندک دوست داشتنی باقی مانده بود اما من نمی دیدم.

2 comments:

  1. بلبو اسم جالبی داره گربتون یاد بیلبو بگینز توی ارباب حلقه ها افتادم ;)

    ReplyDelete
  2. بلبو گربه من نیست سولماز جان. گربه همسایه مونه. امروز که دوباره دیدمش احساسش به من بهتر شده بود. دو سه بار آمد جلو تا نوازشش کنم.

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو