19/11/2013

برای دفتری که هنوز باز است




محبوب هزار ساله من
کدام پاییز تو را ربود
هنگامی که بادها 
 نسیم خیال تو را با خود می آوردند
و
خاطره خاطره هایت 
هنوز در سلول چشمانم می سوخت
*
 
سال ها باید می گذشت
زمستان ها یکی پس از دیگری 
  تا برگ های سوزنی کاجی که در باغچه خانه مادر بزرگ کاشتی
همواره سبز بماند

فروغ.ص.م
نوامبر 2013






12/11/2013

زرد، سرخ، آبی










زرد، سرخ، آبی
رنگ واژه های تو بودند 
روی موهایم دست می کشیدی و گل برگ گل شمعدانی می گذاشتی میان دفتر خاطراتم
زرد، سرخ، آبی
پیراهن چین دار سبزم را "نفیسه"، دختر همسایه مان، به غارت چشمان خود برد وقتی دیگر نیامدی مهربان. مهربان دیروز
کوچه باریکی بود 
کرم ها همهً سیب های گلاب کنار دیوار شمالی را خورده بودند
بن بست آن کوچه، خاطره های تو را ویران می کرد وقتی آخرین نفس های "وفا"، ریخت روی دامنم؛ آن روز، زیر درخت گردو
روی دیوار سیمانی کنار رودخانه پنجه خونین خشک شده "بهمن"، قلبم را هر روز می کاوید وقتی می رفتم تا برای مشق های ننوشته ام از بازار، مداد و پاکن بخرم
زرد، سرخ ، آبی
آفتاب شمالی دیگر گرمم نمی کرد وقتی تو نبودی در انبوه رهگذران دیروز
تو عبور کرده بودی