15/09/2013

روز یکشنبه من

امروز
روز بی حوصله گی
خمیازه کشیدن
کسالت 
 روز پختن
و
 شستن
 و
روفتن 
و
اتوکردن 
...
روز پارک رفتن
و
پیاده روی بود
...
روز یکشنبه من
روز بارانی و سردی بود
...


پارک بازی بچه ها
 تابستان، هنوز به پایان نرسیده 


باد می وزید و هوا سرد بود 
ساعت شش بعد ازظهر


تمام شب گذشته و تمام روز، باران باریده بود
پارک خلوت و خیس
از پرنده ها هم خبری نبود


ابرها را شکار کردم 
به سرعت می گریختند
 از دست باد  
 این باد خشمگین

No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو