امروز
روز بی حوصله گی
خمیازه کشیدن
کسالت
روز پختن
و
شستن
و
روفتن
و
اتوکردن
...
روز پارک رفتن
و
پیاده روی بود
...
روز یکشنبه من
روز بارانی و سردی بود
...
پارک بازی بچه ها
تابستان، هنوز به پایان نرسیده
باد می وزید و هوا سرد بود
ساعت شش بعد ازظهر
تمام شب گذشته و تمام روز، باران باریده بود
پارک خلوت و خیس
از پرنده ها هم خبری نبود
ابرها را شکار کردم
به سرعت می گریختند
از دست باد
این باد خشمگین
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو