روزها، آرام می مانم تا شب، از راه برسد
شب ها خاموش، درانتظار سپیده صبح، چشم بر هم می گذارم
روزها، دوباره درتلاشی بی وقفه، شبی دیگر را نفس می کشم
در آمد و رفت روزها و شب هایم، ابتدا محصور و سپس در خیال تو، گم می شوم
تو روز من هستی ای آفتاب هستی بخش
چهره آفتابی تو درپشت دیوار آبی شب
چشم هر"ستاره"، است
_________________________
دنیایت پر از ستاره اقاقی
ReplyDeleteچقدر اینجا عوض شده فروغ، الان من یه نیم ساعتی میشه اومدم همینطور هاج و واج موندم که باید چیکار کنم. تا تونستم برسم اینجا طول کشید. ولی خیلی باصفا شده. عکسهای ایران دیدم که خیلی قشنگ بود.فروغ هم آوایت همیشه در کنارت باشد و یا به یادت. مراقب خودت باش
ReplyDelete