مداد شمعی هایی که عاشق شون بودم و هر وقت تموم می شدند بدو بدو می رفتم بازار و فقط هم از فروشگاه لوازم تحریری آقای کوچکی یا آقای غلامی می خریدم... نمی دونم چند صد گل و درخت و خونه و دختر و کلاغ سیاه و خورشید و ماه و ابر و آسمون باهاشون کشیدم ... یادش به خیر
نمی دونم چند صد گل و درخت و خونه و دختر و کلاغ سیاه و خورشید و ماه و ابر و آسمون باهاشون کشیدم
ReplyDeleteولی فروغ، مدادرنگی های مااین شکلی نبودند
حمید رضا عزیز سلام، می دونم هزار تا "و"، بی مورد گذاشتم اما مخصوصا دوست دشتم که این "و" ها رو بگذارم... بهم خوب جواب می داد؛ ببینم فکر کنم تو یه ده سالی شاید هم بیشتر، از من جوون تری،واسه همینه که مداد شمعی هاتون فرق داشته...
ReplyDelete