زمانی برای بازگشت، ترک وطن، فرصت آخرین نگاه، اشک های دانه دانه
زمانی برای نشستن بر سر سفره افطار، لذت شیرین خوردن نان سنگک
زمانی برای اکسیژن
زمانی برای شنیدن قار قار کلاغ های خیابان، خریدن کتاب و مجله
زمانی برای قدم زدن در میان هیاهوی پرنده ها، عبور دوان دوان از گذرها و چهار راه ها
زمانی برای از این اتاق به آن اتاق رفتن در اداره جات، بانک و حس تلخ خاموشی برق
زمانی برای خریدن نان لواش، خیار و هلو و سبزی خوردن و از گرما خفه شدن در انبوه ماشین های خیابان
زمانی برای تحمل دیدن چهره های عبوس مغازه دار و دیدن چهره های اندوهگین مردم بدون لبخند
زمانی برای نشستن در رستوران و گاز زدن به ساندویچ های خوشمزه و خندیدن
زمانی برای اشتیاق ندیدن آدم هایی که دوستت ندارند
زمانی برای سپری کردن با آدم هایی که دوستت دارند
زمانی برای هم زبانشدن با هم وطن ها و خواندن اس ام اس
زمانی برای رفتن سرخاک پدر که قدم به قدم با دوستانش به صف ایستاده اند، انگاری که هزار سال است خوابیده اند
زمانی برای رفتن به دکتر و بیمارستان و گرفتن تست خون و هزار رنگ به رنگ شدن و پرسه زدن در فروشگاه های اطراف
زمانی برای نشستن کنار عزیزان و خوردن چای صبحانه، بوسیدن، نوازش، هم سرایی، هم دلی و درددل کردن
زمانی برای شادی، خندیدن، نجوا کردن
زمانی برای رفتن به دشت و کوه و دمن
زمانی برای گذاشتن کیسه زباله در کوچه
زمانی برای خاراندن نیش پشه ها
زمانی برای نوشیدن، خوابیدن
و
دوباره
زمانی برای بازگشت
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو