21/03/2012

سال 1391 بر همگان مبارک




------------------------------

از کلاس بچه ها که آمدم بیرون، ناگهان "کیانا"، دختر بچه ایرانی هفت ساله، مانند یک فرشته کوچولو مقابلم سبز شد! با شعف و به انگلیسی گفتم سلام، او هم به انگلیسی پاسخم را داد، بعد باز هم به انگلیسی، گفتم؛ حالت خوبه؟ او هم به انگلیسی پاسخ داد
 همان لحظه، انگار یکی بهم سقلمه زد: آهسته  و به
 فارسی بهش گفتم: عیدت مبارک عزیزم. او هم به فارسی گفت عید شما هم مبارک. بغض گلومو گرفت و اشک تو چشمام جمع شد، گفتم به مامان و بابا سلام برسون. کیانا این فرشته کوچک تشکر کرد و رفت و من هم از مدرسه زدم بیرون. صحبت نکردن به زبان مادری در محیط، باعث می شه وقتی بر حسب تصادف، یه ایرانی رو دیدیم، یادمون بره که چه بایستی به هم بگیم. با خودم فکر می کردم انگلیسی ا م که هنوز مثل سرخپوست هاست، فارسی صحبت کردن هم یادم رفته! شاید هرگز اون بغض توی گلو و اشک نشسته توی چشامو، فراموش نکنم. یکی باید مث من، غربت نشین باشه تا حرف  دل مو بفهمه
انکار نکنیم، ما متعلق به جای دیگریم، زبان مادری برترین و بهترین گواه و شاهد است؛عیدتون  مبارک   

3 comments:

  1. چه حس زیبایی وقتی که صدای هموطنی را میشنویم . ای پست شما از ته دل من بود. ممنون برای نوشتنش

    ReplyDelete
    Replies
    1. مرسی وطن دوست عزیز. از نامت پیداست که روح و جان در وطن داری

      Delete
  2. ras migi ! man ham vasam pish oomade, az doosaye ingilisi mazerat khstan o be farsi ba doost e irani harf zadan. enkar nemikonam va ettefaghan mara chon PERSIAN hastam samimane doost daran(...) amma kandam az oonja ta khodam zendegi mo besazam, bedoon hich bayad o nabayadi va in gham angiz nist, in ARZESH e

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو