16/04/2010


در پیچ و خم کوچه های فاصله
نفس کشیدم بی تفاوتی و بی خبری ات را
در این جا
هوایی که از آن من نبود؛
چشم گرداندم تا ببینم تو را
چشم هایت را، آبی و زلال
بی حاصل؛
در میان همهمه مردمی که از من نبودند
دویدم تا سر آن کوه بلندی که یک روز
به نظاره نشست تولد من و تو را
به رسم خونی بسته اما خالی از هرگونه صمیمیت نهفته
دست کشیدم بر حریر نازک آن زمینی
که روزی پاهای برهنه مان را در آغوش می کشید
اما تو نبودی
من نبودم
و
تنها حفره خالی مهر تو بود
گویا از خاطر می برد
ذره ذره مرا
خاطراتم را
چشم هایم را
و کلامی که به سردی تو را بر آشفت
چکار کنم؟ دور است؛
و من دور بودم
از تو و از هر آن چه مرا با تو پیوند می داد
و
این چنین ست که هر روز در سکوت خود
خودم را فریاد می زنم
در چشمان مردمان غریبی که با کنجکاوی
مردمک های سرگردان مرا می کاوند

6 comments:

  1. هر آنچه از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند
    دلنشین بود فروغ عزیز

    ReplyDelete
  2. فروغ خانم گرامی این قطعه را چند بار خواندم اما متاسفانه بضاعت من آنقدر نیست نقدی بنویسم ولی از روی احساسم میتوانم بگویم اینقدر این نوشته لطیف است و روان که بر دل مینشیند حال که اینجا هستم جای دارد از اصلاح غلط املایی نوشته ام از شما سپاس خودرا بیان کنم

    ReplyDelete
  3. سلام فروغ عزیز ! چقدر این قطعه صمیمانه و مانوس بود ...

    ReplyDelete
  4. نفس کشیدم بی تفاوتی و بی خبری ات را



    جانا سخن از زبان ما میگویی


    واقعا گاهی میبینی حرف دلت را یکی بهتر از تو میگوید

    برقرار باشی

    ReplyDelete
  5. hamchenan mikavam,mijoyam taaloghe khateri ra...

    ReplyDelete
  6. می دانم....
    راستی اسم فروغفرخزاد از کتاب شاعران ایران و جهان حذف شد.... این غم انگیز نیست؟

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو