04/09/2009

خیالش رفت به سمت و سوی یک دوست قدیمی؛ ... می خواستم بهش زنگ بزنم، اما پشیمون شدم گلی، او دیگه زن خوشبختی ست، گویا دیگه قرار نیست چیزی تو زندگی اش تغییر کنه، موقعیت مالی عالی و شغلی بهتر از اون، همسری خوب و بچه هایی شیرین. اگه زندگی خوبی نداشت بهش زنگ می زدم، اما حالا که همه چیز داره، چه زنگ زدنی؟ اون حالش خوبه. چه حال و احوالی. باهات شرط می بندم که دیگه به ماها فکر نمی کنه، شاید اون هم دوست داره با خوش بختی اش تنها بمونه، ... این ها رو گفت و گل دستش را پر پر کرد

3 comments:

  1. خوشبختی هم فراموشی عجیبی همراه خودش میاره

    راستی، واقعاً خوشحال شدم از شنیدن حرفی که زدی. شادی آدمایی که تو زندگیشون فکر می کنن شادم می کنه. با بقیه کاری ندارم :D

    ReplyDelete
  2. من بودم بهش زنگ میزدم. همیشه موفقیت مساوی خوشبختی نیست. گاهی آدم به آدمهای دورو برش نیاز داره به قدیمی تر ها بیشتر. من هم تو زندگیم چیزی کم ندارم ولی خوشحال میشم از دوستام خبری بشنوم حتی از اونایی که روزگار ناکامی با من هم پیاله بودن.

    ReplyDelete
  3. سلام فروغ جان. نمی دانم. کسی از درون زندگی دیگری خبر ندارد اما شاید بودن با دوستان هم نوع دیگر خوشبختی ست هر چند به پای خوشبختی زندگی مشترک نمی رسد!شاید هم واقعا فراموش کرده باشد شاید هم منتظر تماس دوستانش باشد.کسی چه می داند!

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو