18/05/2009



آن هنگام که بال هایم بشکند
بر روی زمین گام بر می دارم و خیال پرواز در هوای تو را
در سر می پرورانم

***
چرا از میان همه خاطرات و روایات مادرم آن دسته که به کودکی من مربوط می شود برایم اهمیت بیشتری دارند؟ نمی دانم در آن دوران چه اتفاقی افتاده است؟ کودکی ام را شاید جایی، جا گذاشته ام و یا پنهانش کرده ام! مادرم به اندازه سال های خلوت من حرف برای گفتن دارد
***
دور از چهار دیواری خانه دنیایی است که با من بیگانه شده، وقتی دیوارهای عظیم ساختمان های اداری مرکز شهر را با نگاهم می کاوم و کارمندان اداری را شیک و مرتب دررفت و آمد می بینم یاد سال های گذشته می افتم، هنگامی که تصمیم گرفتم به انگلیس بیایم. همه آن روزهای دلواپسی و تلخ و شیرین را باید پشت سر می گذاشتم و می آمدم. روابط اجتماعی را کنار گذاشتم و از همه کناره گرفتم و در چهار دیواری خانه خود حبس شدم، خانه ای که همه زندگی مرا شاید بتواند در خود جای دهد
***

7 comments:

  1. be ghole hossein panahi

    jaa maande ast chizi jaie...

    ReplyDelete
  2. دلم واسه مامانم تنگ شد، اومدم خونه. ولی بهش نگفتم که دلم واسش تنگ شده بود که اومدم. برگشتم..

    ReplyDelete
  3. سلام فروغم.دلتنگی ست !می دانی گاه می شود در کودکی و خانه پدری همه ی گذشته و رویاها را دوباره زنده کرد

    ReplyDelete
  4. این خانه ها هر جقدر هم بزرگ باشند وزندگی مارا در خود جای دهند اما برای ما کوجک بوده و همواره کوجک نیز خواهند ماند

    ReplyDelete
  5. فروغ این عکس نیکی چه قشنگه! حال و هوای خاصی داره خیلی این عکس رو دوست دارم ایکس ایکس ایکس

    ReplyDelete
  6. ولی حتی دنیا برای جای دادن رویاها و برای حجم روح تو کوچک است مهربان

    ReplyDelete
  7. درود نازنین
    و این خانه گوشه ی امن من در تمام دنیاست

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو