لاله مهر دارد، هیچ گاه عاشق نشد اما احساس دارد
عصرهای طولانی بهار "ورکوره"، شب پره های سمج، مارهای سیاه بی آزار، نسیم خنک کوهستانی، سنگ های صدفی چشمه "لوزان"، پیچ رودخانه شش عروسان، وقتی به دریا می ریزد؛
خانه ییلاقی؛ همان روز که پدرت تو را با خود به شهر برد لاله، برادر کوچکت تا غروب آن روز پا برهنه و لخت روی خاک های کوچه غلتید و گریه کرد تا این که به تشنج افتاد، غروب آن روز پدرت تنها باز گشت، بدون تو. بعد از آن روز، اهالی آن روستا، دیگر تو را ندیدند، هنوز برادر کوچکت جای قدم های خالی تو را با نگاه خود می کاود. جبر فقر بود یا لذت معیشتی نو که پدرت تو را فروخت؟ به چه بهایی؟ بعد از آن روز دیگر کسی تو را ندید. سی سال گذشته، شاید هم بیشتر. عصرهای طولانی بهارهای زیبای "شیره دره" را بیاد داری؟ چتر مخمل مژه های سیاهت را جه طور؟ شاید هم در گذر تلخ زمانه و عمرت، همه کودکی ها و برادر کوچکت را در لابلای دیوار سخت و محکم مطبخ آن خانه اربابی به دار کشیدی نازنین. جوانی ات لاله؛ این دنیا چنان که می گویند کوچک نیست. این دنیا خیلی بزرگ است. کجا هستی؟ تو هیچ جا نیستی. لاله در خیال من است؛
عصرهای طولانی بهار "ورکوره"، شب پره های سمج، مارهای سیاه بی آزار، نسیم خنک کوهستانی، سنگ های صدفی چشمه "لوزان"، پیچ رودخانه شش عروسان، وقتی به دریا می ریزد؛
خانه ییلاقی؛ همان روز که پدرت تو را با خود به شهر برد لاله، برادر کوچکت تا غروب آن روز پا برهنه و لخت روی خاک های کوچه غلتید و گریه کرد تا این که به تشنج افتاد، غروب آن روز پدرت تنها باز گشت، بدون تو. بعد از آن روز، اهالی آن روستا، دیگر تو را ندیدند، هنوز برادر کوچکت جای قدم های خالی تو را با نگاه خود می کاود. جبر فقر بود یا لذت معیشتی نو که پدرت تو را فروخت؟ به چه بهایی؟ بعد از آن روز دیگر کسی تو را ندید. سی سال گذشته، شاید هم بیشتر. عصرهای طولانی بهارهای زیبای "شیره دره" را بیاد داری؟ چتر مخمل مژه های سیاهت را جه طور؟ شاید هم در گذر تلخ زمانه و عمرت، همه کودکی ها و برادر کوچکت را در لابلای دیوار سخت و محکم مطبخ آن خانه اربابی به دار کشیدی نازنین. جوانی ات لاله؛ این دنیا چنان که می گویند کوچک نیست. این دنیا خیلی بزرگ است. کجا هستی؟ تو هیچ جا نیستی. لاله در خیال من است؛
...
آدرس هات رو اینقدر با جزئیات نوشتی که آدم شک می کنه.
ReplyDeleteحالا واقعن توی خیالته؟
بهار ِ زیبایِ "شیره دره" را بیاد داری؟
ReplyDeleteچتر مخمل مژههای سیاهت را چه طور؟
فروغم
كاش زندگي ِ همهي موجودات
سير ِ طبيعي خود را طي ميكرد
كاش هيچكس براي ديگري تهديد به حساب نميآمد
كاش آفريدگار
جهان را به حال خود رها نكرده بود
كاش رنگي از نگاه شاعران به زندگي ميكشيد
كاش اينهمه ناداني نبود
كاش زيبايي اصالت وجود داشت و مطلق بود
و براي تاييدش نيازي به زشتي نبود
سلام نازنین...کم پیدایی حالا ما وقت نکردیم بیایم شما نباید یه سر به ما بزنی!!نمی تونم چیزی بگم.فقط عکسای پایینی خیلی قشنگن.
ReplyDeleteاگه اسلام بهترینه به نظر من بله! همیشه مسلمونا(از اون واقعیاشون) باید بتازن...
ReplyDeleteبه نظر شما اینطور نیست؟
فروغ عزیز : خوب منم این نوع فکر رو به بحث گذاشتم که از هم چیز یاد بگیریم چیزی که تا صدامون دربارش در نیاد ممکنه اون تغییر لازم هم در موردش صورت نگیره جدا خیلی از به بحث گذاشتن این سوال چیز یاد گرفتم و از همه ممنونم!
ReplyDeleteحالااز من ناراحتی؟
بهترین جایی که می تونستی لاله رو داشته باشی...
ReplyDeleteمن غمگین بودن رو دوست ندارم اما نوشته هات حزنی رو با خودشون دارن که عاشقانه ست و من دوستشون دارم... خیلی...
جوانی های همه ما به نوعی فروخته شده است. گاه به اربابان ثروت و گاه به اربابان قدرت و گاه به اربابان حکومت . دلمان برای خودمان میسوزد... حبیب
ReplyDeleteفروغ جان خیلی قشنگ بود
ReplyDeleteلاله در خیال من است
کوتاه و دوست داشتنی
شهربانو