10/11/2007

افق روشن


روزی ما دوباره کبوترهای مان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبائی را خواهد گرفت

*
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ئی ست
و قلب
برای زندگی بس است


روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم

روزی که که هر لب ترانه ئی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد
روزی که تو بیائی برای همیشه بیائی
و مهربانی با زیبائی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم

*
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم

از مجموعه اشعار " تا رهایی" زنده یاد ، شاملو

...
واقعیت کجا تازه تر بود؟
من که مجذوب یک حجم بی درد بودم
گاه در سینی فقر خانه
میوه های فروزان الهام را دیده بودم
در نزول زبان خوشه های تکلم صدا دارتر بود
در فساد گل و گوشت
نبض احساس من تند می شد
از پریشانی اطلسی ها
روی وجدان من جذبه می ریخت
شبنم ابتکار حیات
روی خاشاک
برق می زد


... سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان
پر داوودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش
جیبشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم
...
روان شاد سهراب سپهری

12 comments:

  1. فقط میگویم ای کاش همین

    بابت عکس هم افتخار بزرگی نصیبم شده. این را جدی میگویم

    ReplyDelete
  2. من عاشق این شعر شاملو ام

    ReplyDelete
  3. http://ego-crusher.blogspot.com/

    ReplyDelete
  4. كلماتي كه سهراب در اشعارش استفاده مي كنه كلماتي هستند كه ما همه آنها را مي شناسيم اما او آن چنان زيباآنها را در اشعارش مي رقصاند كه خواننده را با خود به دنيايي ديگر مي برد...

    ReplyDelete
  5. سلام.
    "نخستين فهم زبان بيگانه نيكي" را خواندم. توصيف‌ها درخشان بود. همه‌ي تصاوير را به چشم ديدم.
    و اما "طاهر" و "كامنتِ يكي از خوانندگان وبلاگت"؛
    ياد جمله‌اي از سروش افتادم كه گفته بود "چگونه مي‌توان تمدني را طرد كرد كه همواره خويشتن را نقد مي‌كند."
    به نظر من يكي از افتخارات غرب همين است. فرهنگ نقد! اينكه بتواني همه‌ چيز را به نقد بكشي. اصلاً فكر مي‌كنم نقد جز فرهنگ مردم آنجا باشد كه بدون شعار به تجزيه و تحليل مسائل مي‌پردازند و بدون ترس و دلهره نسبت به ارائه‌ي انتقادشان و تغيير آنچه مانع رشد و ترقي‌شان است پرداخته‌اند.
    باري فروغ خوبم. تو هم نمي‌تواني در چنين فرهنگي زيست كني و چشم‌هات را ببندي و ننويسي. اما زيبايي كار تو آنجاست كه با آدم‌هاي توي قصه‌هات مهرباني و بدون آنكه از شخصيت‌هاي توي قصه ديو و دد بسازي. تاريكي و چرك و زخم زندگي‌شان را واگويه مي‌كني.

    ReplyDelete
  6. سلام.
    "نخستين فهم زبان بيگانه نيكي" را خواندم. توصيف‌ها درخشان بود. همه‌ي تصاوير را به چشم ديدم.
    و اما "طاهر" و "كامنتِ يكي از خوانندگان وبلاگت"؛
    ياد جمله‌اي از سروش افتادم كه گفته بود "چگونه مي‌توان تمدني را طرد كرد كه همواره خويشتن را نقد مي‌كند."
    به نظر من يكي از افتخارات غرب همين است. فرهنگ نقد! اينكه بتواني همه‌ چيز را به نقد بكشي. اصلاً فكر مي‌كنم نقد جز فرهنگ مردم آنجا باشد كه بدون شعار به تجزيه و تحليل مسائل مي‌پردازند و بدون ترس و دلهره نسبت به ارائه‌ي انتقادشان و تغيير آنچه مانع رشد و ترقي‌شان است پرداخته‌اند.
    باري فروغ خوبم. تو هم نمي‌تواني در چنين فرهنگي زيست كني و چشم‌هات را ببندي و ننويسي. اما زيبايي كار تو آنجاست كه با آدم‌هاي توي قصه‌هات مهرباني و بدون آنكه از شخصيت‌هاي توي قصه ديو و دد بسازي. تاريكي و چرك و زخم زندگي‌شان را واگويه مي‌كني.

    ReplyDelete
  7. http://mehdi-igloo.blogspot.com/

    ReplyDelete
  8. salam
    in ham weblog man taze rah oftasde vali say mikonam sarian ehesh matlab ezafe koonam...

    ReplyDelete
  9. فروغ جان من هم آن روز را انتظار می کشم .
    شهربانو

    ReplyDelete
  10. بسیار زیبا و خاطره انگیز بود

    ReplyDelete
  11. ان روز را
    انتظار می کشم
    ....

    ReplyDelete
  12. اینجا مکانی مابین خوزستان و استان چهار محال بختیاری زیبا ترین جایی که دیدم

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو