شکوفهً نارنج در باغ تنهائی می رقصد از خنکای نوازش باد سحرگاهی
واما مردان هر روز خستگی ناپذیر خر زهره می کارند و به یغما برده اند همهً آن نهال های دوستی و مهری را که خداوند بر قلب مادرم حوا نشانده بود
واما مردان هر روز خستگی ناپذیر خر زهره می کارند و به یغما برده اند همهً آن نهال های دوستی و مهری را که خداوند بر قلب مادرم حوا نشانده بود
حوا آن حقیقت حب و دوستی در قلب آدم
***
کاش کمی باران ببارد آنجا
کاش ماه دوباره بتابد و طوفان بر کند بد خواهی را
کاش دخترک دیگر دل تنگ جهان کوچک بیرون از خانه نباشد
کاش معصوم دیگر نگرید
کاش دوباره لبخند بهار بر گونه های صورتی اش بنشیند
وهمواره عاشق بماند
و
بیندیشد که
خر زهره هم، خود گلی ست
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو