28/06/2007




گذشت ایام و دوری از ایران باعث نشد تا چیزی را فراموش کنم، هرگز نیز نادیده نگرفتم، همواره هر پیوندی را خواستم محکم تر کنم، ابتدا بی محابا محبت می کردم، با صدای بلند فریادشان می زدم، با تمام وجود خوشحال بودم، اما رفته رفته مابین این محبت درونی فضایی ناملموس دیدم که نمی شناختمش، درست است آدمی اصول گرا هستم اما سرمنشاء همه این خالی ها تنها من نبوده و نیستم، آدم ها بی آنکه بخواهند ازهم فاصله می گیرند، آن ها زیادی سرشان شلوغ است یا فکر می کنند سرگرمند، همیشه دور و برشان همنشین های اضافی ست،آدم ها گویا دوست داشتن را تنها برای زمانی می خواهند که تنهایی شان پر شود، سعی می کنم کسی که مرا دوست ندارد را فراموش کنم، برای همیشه فراموشش کنم، توانش را دارم اما ایرانم را هرگز


نوشته شده در 23 May 2007ساعت 12:15 توسط فروغ
GetBC(42);
4 نظر


No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو