شاید بیاد روزی که دوباره اونو ببینه، ستاره؟ کدام ستاره؟ همون که یه روز رفت تا برگرده، اما رفت و دیگه برنگشت نازنین
مهره های سیاه و سفید رو تو دستش گرفت، بالا، پایین، چپ، راست، شیر، خط؟ میاد؟ نمی یاد؟ تق تق در؟ خیال بود؟ ستاره گم شد؟
رفت دنبالش تا پیداش کنه؛ این همه ستاره، کدومشو دوست داری؟ سرشو بر می گردونه تا مرد اشکشو نبینه، دستش رو دستگیره در قفل شده، ستاره خودم، اینم عکسشه، نمی شناسمش، اینجا پره از این ستاره ها،اولش میان اسم و مدل و رنگ موهاشونو عوض می کنن، هیشکی اینجا اسم واقعی شو نمی گه
شاید بیاد روزی که ستاره از مدرسه برگرده و با صدای بلند از تو حیاط فریاد بزنه، مامان گشنمه ناهار چی داری؟
خانم جان یه غذایی بپز بخور، شدی پوست و استخوون، بنده خدا مصیبت زده اس، وا! خودش گفت داغداره؟ اما من شنیده بودم دخترش ستاره شدهنوشته شده در 19 Jun 2007ساعت 17:45 توسط فروغ
GetBC(48);
5 نظر
No comments:
Post a Comment
لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو