02/03/2006


در سکوت خانه به " ایران " فکر می کنم به بهار نیامده ، به عید در راه
چناران جوان حاشیهً خیابان ها
خلوت تهران در نوروز
مستی ابرها در آسمان لاجوردی آن
رایحهً یاس و نرگس پس از باران بنفشه و پامچال باغچه ها
زمین و رطوبت خاک وپرندهً اسیر در آرامش سبزینه ها
به سفره های هفت سین مادرم که چند سالیست که سایهً پدرم را گم کرده می اندیشم
به سادگی و نجابت گندم
به دوشمع روشن آن و رایحهً ملایم شب بوهای بنفش و سفیدی که هر سال مهمان دست های من بودند
همه چیز در خانه عطر تازگی دارد
جز قلب مادرم که هر سال با شنیدن دعای تحویل سال گل اشک را به روی گونه های نرم و استخوانی اش می کارد و چشمانش که تا آمدن خواهر و برادرم به راه می مانند
در سکوت این شهر به تولد می اندیشم
چشمان خواب آلوده و خمارم را به روی ساقه های طلائی درختان پشت پنجره می نشانم
باز مانند هر بهارمنتظر آمدن عمو نوروز می مانم
واز شعف به خود می بالم
که شاخهً نو رستهً سپیداری بلند در عمق جانم ریشه دارد
posted by فروغ at 3:26 PM 3 comments links to this post
Thursday, March 02, 2006

No comments:

Post a Comment

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو