روزهای زیادی اومد و رفت، چیزی نتونستم بنویسم. حرف ها خروار خروار توی سرم می ریزه و بعد انگار یکی با جرثقیل
می بردشان و یه جای دیگه خالی می کنه
پرم از گفتن اما بیشتر وقت ها سکوت می کنم، گاهی وزن واژه ها این قدر سنگین اند که اگر ذره ذره بتراشیم شان و به عبارتی دچار خود سانسوری شویم مرکزیت خود رااز دست می دهند؛ پس بهتره الان هم چیزی نگم چون شرف