زمستان ها در این شهر خالی از نرگس شیراز
تنها یاد عطرش با جانم می آمیزد؛
گوشه ای از کودکی ام
با نرگس های باران خوردهً زیر تک درخت لیمو شیرین
باغ مادر بزرگ
گره خورده است؛
...
سال های دور
میدان هفت تیر
نرگس دست های تو
نوشداروی قبل از مرگ سهراب بود
و اکنون
نام تو
و باز
هنگامه عطر فشان نرگس های تو
...
یادت مانده که بهت می گفتم ساعت ها دوست دارم پشت ویترین گل فروشی ها بایستم و به سطل های فلزی بزرگ حاوی دسته های گل نرگس نگاه کنم... انبوه شان را دوست داشتم. امروز که عکس نرگس ها را دیدم، حال غریبی پیدا کردم، برگشتم به آن سال ها! زمستان ها، پیاده روی های چند ساعته، هوای سرد جوانی ام و گاهی که برف می زد مرا می برد تا جنون دشت نرگس؛
آمدی نازنینم، امروز به خانه من آمدی، با نرگس و با یاد و خاطره آن روزهایمان، با خنده هایت، با شیرینی نگاهت و با طنز کلامت که همیشه از خنده روده برم می کردی و بیرون از خانه، بعضی ها که ازخنده بدشان می آمد چپ چپ نگاهمان می کردند، آخر جنس مان از نوع مونث بود و تفاوتی نداشت حتی اگر مادر بزرگ هم بودیم "خنده برای ما ممنوع" بود؛
سال های دور
ReplyDeleteمیدان هفت تیر
نرگس دست های تو
نوشداروی قبل از مرگ سهراب بود
و اکنون
نام تو
و باز
هنگامه عطر فشان نرگس های تو
به دلم نشست. کاش اتفاقی خوبی میافتاد تا دوباره از خنده رودهیر شویم... کاش
نمی دانم فروغ از چه جنسی که حرفهایت این چنین در من نفوذ می کند. گل نرگس بوی اینجا را می دهد
ReplyDelete