08/03/2012

باران


باز باران
با ترانه 
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه، تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو وآن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر 
نیست نیلی
*
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
با دو پای کودکانه
می دویدم همچون آهو
می پریدم از سر جو
دور می گشتم ز خانه
...

گلچین گیلانی

2 comments:

  1. هر واژه اش یه دونه ی بارونه

    ReplyDelete
  2. هر حرفش رضا، هر حرفش یه دونه ی بارونه

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو