08/01/2011

چهره پنهان عشق، سیامک گلشیری



چهره پنهان عشق سیامک گلشیری، آدم های درمانده و مردد را که دچار سوء ظن و شک به محیط اطراف خود شده اند را به قلم می کشد و ماجرا به دور این محور می گردد. "پیام"، شخصیت اصلی داستان، صبح زود به صدای زنگ تلفن از خوابی سنگین بیدار می شود و این کسالت تا حدود کمتر از پنج ساعت که داستان خاتمه می یابد به حالت وحشتناک تری ادامه می یابد. نویسنده از همان پاراگراف های نخستین، رمز و راز گونه، سعی بر این دارد که خواننده را با خانه ای روبرو کند که قرار است اتفاقی در آن جا بیفتد. در تمام طول داستان سوءظن به چشم می خورد، شک پیام به "رعنا"،(همکلاسی که شاید نامزد او هم است، خواننده چیزی از چگونگی این ارتباط نمی داند جز حلقه ای که توسط پیام به زیر پرده پرت می شود)، شک او به "سهراب" و "گل مریم" زن و شوهر سرایدار مبنی بر نشان دادن کلید گاو صندوق به دزدها و به مهندس "شمس"، همکاری که چندی قبل او را از شرکت اخراج کرده بود و هم چنین شک دو مردی که به خانه وارد شده بودند به خود پیام و شک گل مریم به شوهرش و پدر و مادر او به دامادشان. در این قصه آدم ها در ذهن شان به آسانی به هم تهمت می زنند حتی اگر به زبان نیاورند، اجتماعی در قلب چند نفر! شاید در اصل سهراب هرگز به پسر صاحب خانه که روزگاری هم بازی او بود و وقتی پدر و مادرش از دنیا رفتند او همان جا ماند و سرایدار دوباره آن خانه اعیانی شد، خیانت نکرده است و شاید این همان چهره پنهان عشق است که در روند داستان به طور معمول دیده نمی شود. نویسنده حتی تلاش دارد تا این شک و بدبینی را از طریق افکار پیام به خواننده منتقل نماید و از این واقعیت، یک فضای معما گونه بسازد و دراین امر کاملا موفق بوده ست؛

در این داستان هیچ کس گویا راضی و خونسرد از ادامه کاری که در حال انجامش است نیست، رعنا، پشیمان از کرده خود، دلتنگ پیام به در خانه او می آید (البته قابل ذکر است که ما هیچ کجای داستان با واژه دلتنگی روبرو نمی شویم، تنها آن را درک می کنیم، نویسنده با کنش و واکنش مناسب قهرمان های داستانش مفهوم را به خواننده القا نموده است)، پیام، که در آخر قصه آسمان را سیاه می بیند، سهراب، که نمی دانیم کجاست، دزدانی که قطعا دستگیر خواهند شد، پدر و مادر گل مریم و خود گل مریم؛

چهره پنهان عشق، زندگی آدم هایی ست که در فضای بین خیر خواهی و بی اعتمادی غوطه ورند و یا دچار باورهای اشتباه و ابلهانه اند، به عنوان مثال، پیام به شکلی انسانی نامی از سهراب به عنوان مظنون به میان نمی آورد و در بخش پایانی داستان هم به رعنا چیزی نمی گوید، نه از اصل ماجرا و نه از سهراب و گل مریم و شاید هم حتی به مادرش هنگامی که از سفر استرالیا برگردد و با گاو صندوق خالی و کیف ربوده شده حاوی جواهراتش روبرو شود هم چیزی نگوید و اگر سهراب و گل مریم برنگردند سایه بدگمانی پیام به آن دو، تا آخر عمر همراهش خواهد بود اگر چه خواننده به روشنی نمی داند آیا گل مریم آن جا را ترک کرده است یا نه، نویسنده تنها به ذکر این که "در آپارتمان بسته بود"، اکتفا نموده است؛ به عبارتی سیامک گلشیری در کل و به عمد خواسته تا نتیجه گیری را به عهده خواننده داستان بگذارد و او را به فکر کردن در باره سرنوشت نهایی قهرمانان داستان وا دارد بلکه خواننده با مراجعه دوباره به کتاب پاسخ پرسش های خود را بیابد؛

5 comments:

  1. [ سلام جالب بود اگر مایل به تبادل لینک هستید به ما ها هم سر بزنید با سپاس ]
    http://evar2010.blogfa.com/

    ReplyDelete
  2. باید کتاب جالبی باشد.سکوتی که دیگر علامت رضا نیست

    ReplyDelete
  3. فروغ خانم با آنکه از نقد زیبای شما میتوان دریافت کتاب بازگو کننده روحیه و جهان بینی ما میباشد و دنباله همان دغدغه های قدیمی که بقول فروغ فرخزاد مردمی که سلام میدهند طناب . . . میباشد و امروزه تیز در بین مردمان دورویی بیشتر از پیش ریشه دوانده با تمام اینها جالب و خواندنیست که به نتیجه شما آدمی را وادار به تفکر میکند.

    ReplyDelete
  4. سلام فروغ
    ممنون بابت کتابی که معرفی کردی

    ReplyDelete
  5. دنیای شک و تردید دنیای زشتیه و اگر بهمین دلیل دوست نداشته باشم اصلا وارد دنیای این کتاب بشم با این همه به قول حسین این نقد عالی تو آدمو خوب به فکر وادار میکنه

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو