27/10/2010

دلم یک پنجره می خواهد





چشم باز کرد و یک پنجره دید. یک نور. یک روزنه. برای فرار از تاریکی. چشم دوخت به نور. به پرنده؛ هیس. چیزی نگو. چشم را بست. تاریکی دوباره آمد. نگاه نکن. تاریک ست، گفتم نگاه نکن، حتی به تاریکی؛ نفس نکش. هیس. خونش نچکد. اگر چکید، پاکش کن.خاکش کن. هیس؛



2 comments:

  1. بار اول که خواندمش در این همه تاریکی چشمم جایی را ندید
    بار دوم اما
    دیدم ندیده‌هایم را
    آفرین

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو