08/10/2009

دوستان عزیزم که مرا می خوانید. این من نیستم. من بیرون این پنجره ایستادم. مرا دور از همه شخصیت هایم ببینید
...
می دونی رویا؟ همه از بیرون نگاه می کنند، حرفش که می شه میگن، زن هم زن قدیم، قدیما هر بلایی سر زن ها می اومد خم به ابرو نمی آوردند، اما این زن های جدید، نازنازی و تیتیش مامانی شدن! هیچ کس نیست بگه زنی که تو خونه شوهرش عذاب می کشه قدیم و جدید نمی شناسه. همیشه حرف سر زن جماعته! خودتو ببین، وقتی عموهات شنیدن می خوای یه آپارتمان اجاره کنی و از پدر و مادرت جدا شی چه قشقرقی به راه انداختند؟ " فریده " هم مثل تو، تازه فکر می کنم اون عذرش موجه تر از تو بود، دوتا شوهر کرده بود و جدا شده بود و سومی هم در شرف اقدام بود که برادرش دوتا پاشو تو یه کفش کرد که اگه به سومی شوهر کنه باید قید خونواده و فامیل رو بزنه، اونم کم نیاورد و با سومی از ایران رفت و حالا تو کالیفرنیا واسه خودش یه سالن آرایشگری زده و برو و بیایی داره که انگشت به دهن می مونی!؛ باهاش که تلفنی صحبت می کردم صدای خنده اش گوش فلک رو کر می کرد، می گفت من خوشبخت ترین زن روی زمینم، وقتی از شوهر سومش پرسیدم، گفت همون روز اول از هم جدا شدن و همه اون کارها واسه این بود که پاش به امریکا برسه، حالا یکی نیست به این "کیوان" بگه تو که هی جانماز آب می کشی چرا بند می کنی به زن مردم؟ مرتب یا از من ایراد می گیره یا از زن های دیگه. دیشب می دونی تو جیبش چی پیدا کردم؟ باور نمی کنی، یه پاسپورت جعلی که می خواست بدون این که من بفهمم فلنگ رو ببنده؛ منم کم نیاوردم و زنگ زدم به فریده تو کالیفرنیا که یه ترتیبی بده تا منم برم اون ور آب. می گن اون جا کسی به کسی کاری نداره و زن ها ارج و قربشون بیشتر از مردهاست. تو چی رویا؟ می خوای چیکار کنی؟ تا کی می خوای هی این ور و اون ورتو بپایی، اگه از من می شنوی یه فکری واسه اون دماغ عقابی ات بکن و سرتو از تو دفتر و کتاب هات بیار بیرون؛ آخه تو که نمی دونی بیرون از اون صفحه های سیاه و سفید غلط انداز، با یه دماغ عمل کرده و یه کم سفید و سرخاب مالیدن چه دنیایی رو تجربه می کنی؛
...

6 comments:

  1. فروغ خانم این مطلب اتفاق ساده ایی میباشدکه در طول این سالها مشابه آنرا بارها دیده و یاشنیده ام اما دراینجا باقلمی توانا بجای آنکه رقم زده شود, بلکه رسم شده است . ضمنا پوزش که در کامنت قبلی بجای غ از ق در نامتان استفاده کرده بودم

    ReplyDelete
  2. سلام فروغ.
    راستش نوشتت بوی خوبی داره. بوی خوبی که هر ایرانی آزاد اندیشی ازش لذت میبره. ولی اینکه اونور آب خانم ها ارج و مقام بیشتری دارند؟!!!
    فکر میکنم از حقوق مساوی انسانی میگفتی تا حق بیشتر زن بوی بهتری میداد.
    پایدار و سبز باشی.
    هر جای این دنیای لعنتی که هستی.

    ReplyDelete
  3. ممنون بابت اون لینک فروغ عزیز
    راستشو بخوای، من هم ایمیل های عاشقانه دارم. ایمیل های نزدیک به سه سال. ولی یادم هست زمانی که میل باکس مخاطبش هک شد چه دردی کشید بابت خونده شدن نامه هایی که می گفت فقط و تنها فقط متعلق به خودش است. به این خاطر، نمی تونم منتشرشون کنم. ولی قرار این نامه های دست نویس را گذاشته بودم
    آقای بهرامیان چون بی مخاطب مشخص شروع به نوشتن ایمیل کردن، بدون نیاز به ملاحظه شخص خاصی هم تونستن منتشرشون کنن.

    ReplyDelete
  4. بهرامیانFriday, October 09, 2009

    فروغ عزیز سلام
    بعد از یکی دوسال کمتر یا بیشتر
    کامنت عزیز شما را دریافت کردم
    عکس های کتاب فارسی فعلا هوش و حواس مرا با خود برده است. اگر عمری باشد در فرصتی دیگر برایت بیشتر خواهم نوشت
    وبلاگ محمد عزیز و عاشقانه هایش را حتما دنبال خواهم کرد
    از کامنت محبت آمیزی که آنجا گذاشته بودید ممنونم. کاش محمدعزیز می دانست همه آن دلمویه ها را مدیون مهربانی های فروغ عزیز هستم
    نیکی دایی را ببوسید و امیر عزیز را سلام برسانید
    اگر عکس هایی دیگری از کتاب فارسی دارید لطفا برایم بفرستید
    سپاسگزارم

    ReplyDelete
  5. سلام فروغ مهربان
    ممنون که داستانهایم را می خوانی ، با همین ها احساس بودن می کنم.
    مطلب تازه ات را خواندم، بقول دوستی که همین جا نوشته بود؛ حقوق مساوی انسانها بوی آن بهتر است!
    شاد و بهروز باشی

    ReplyDelete
  6. salam forogh jan
    ajab!! harfhai ke bitarafane naghl mishavand

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو