17/04/2009


مامان امروز منو کتک زد، از بیرون که اومدیم خونه، کفشامو که در آورد، یه دفعه هوس پارک و سرسره کردم؛ جیغ کشیدم و گریه کردم که چرا کفشمو در آورده، اولش محل نذاشت، دنبالش رفتم تو اتاق، لباسامو عوض کرد، اشکامو پاک کرد اما من کوتاه نیومدم و شروع کردم به جیغ زدن، مامانم رفته بود برام ناهار گرم کنه اما من با جیغ هام عصبانیش کردم، اونم اومد و گفت اگه می خوای جیغ بکشی برو بیرون، منو بدون کفش گذاشت بیرون در، اولین بار بود که مامانم منو می ذاشت بیرون در، گریه کردم، اونم سریع منو آورد تو. نگام نکرد دیگه؛ لباسشو عوض کرده بود، چاره ای نبود، بهتر بود ساکت بشم چون گریه کردن برای رفتن به پارک دیگه بی فایده بود. از ناراحتی نشستم و یکی از کتابای قصه مو پاره و ریز ریز کردم. مامانم ندید یا دید و به روش نیاورد. چهارمین قاشق عدس پلو را به همراه ماست آغشته شده بهش رو که از دهانم ریختم بیرون، مامانم اوقاتش تلخ شد و ظرف غذامو برداشت و رفت از اتاقم بیرون. می دونستم که داره یه چیزهای دیگه برام میاره که گشنه نخوابم. یه مداد شمعی روغنی دستم بود، هوس کردم با یک آبی پررنگ روی دیوار اتاق نشیمن نقاشی کنم. تقصیر من بود؟ به مامانم سه بار گفتم دارم نقاشی می کشم اما اون نیومد منو ببینه روی چی دارم نقاشی می کشم. وقتی اول هاج و واج با یک کاسه شیرینی و هله و هوله بالا سرم دیدمش نفهمیدم که قراره چه کتک جانانه ای نوش جان کنم. کاسه شیرینی رو بر گردوند و دو تا محکم زد روی دستم و منو برد انداخت یه گوشه و تا می تونست داد زد و به زمین و زمان فحش داد که چقدر باید بروبه و بشوره و بپزه؟ نگاهش می کردم؛ هی می رفت پاک می کرد و دوباره از سر عصبانیت می اومد بالا سرم و یه ضرب شستی هم به من نشون می داد، سرم داد می زد یا نیشگونم می گرفت و یا می زد روی پاهام، دو بار هم زد تو صورتم . خلاصه امروز خیلی کتک خوردم. تازه داشتم کتک سه هفته قبلمو که به خاطر این که تموم توالت را پر از دستمال توالت کرده بودم فراموش می کردم. نیم ساعت بعد، وقتی داشتم می خوابیدم به زور از مامانم ماچ گرفتم. هنوز با من قهر بود.امروز با این که ناهار نخورده بودم و شکمم خالی بود چهار ساعت خوابیدم. چفدر گریه کردم امروز. مامان خیلی مهربونه اما بعضی وقت ها خیلی ترسناک می شه. این جور وقت ها از چشم هاش می ترسم

7 comments:

  1. God made a wonderful mother,
    A mother who never grows old;
    He made her smile of the sunshine,
    And He moulded her heart of pure gold;
    In her eyes He placed bright shining stars,
    In her cheeks fair roses you see;
    God made a wonderful mother,
    And He gave that dear mother to me.

    ReplyDelete
  2. When God set the world in place,
    when He hung the stars up in space,
    when He made the land and the sea,
    then He made you and me.

    He sat back and saw all that was good,
    He saw things to be as they should.
    Just one more blessing He had in store;
    He created a mother, but whatever for?

    He knew a mother would have a special place
    to shine His reflection on her child's face.
    A mother will walk the extra mile
    just to see her children smile.
    She'll work her fingers to the bone
    to make a house into a home.

    A mother is there to teach and guide,
    a mother will stay right by your side.
    She'll be there through your pain and strife,
    she'll stay constant in your life.

    A mother will lend a helping hand
    until you have the strength to stand.
    She'll pick you up when you are down,
    when you need a friend she'll stick around.

    A mother is one who listens well,
    will keep her word; will never tell.

    A mother never pokes or pries
    but stands quietly by your side,
    giving you the strength you need,
    encouraging you to succeed.

    A mother is one who can be strong
    when you need someone to lean on.

    ReplyDelete
  3. vagean jazzab bud :D
    kheili khosham omad....

    ReplyDelete
  4. بگذار بفیه اش را هم من بنویسم وقتی خواب بودی مامان پاورچین پاورچین آمد و دستی به موهای مخملینت کشید و بوسه ایی هم نثار گونه ات , همانطور که میرفت گاهی بر میگشت و نگاهی به چهره معصو مانه ات میانداخت و با پشت دستش قطره های اشگ را میزدود و میشندی زیر لب داشت زمان و مکان و هرآنچه را که مسبب است نفرین میکرد. این استاندارد تمام مادران مهربان دنیاست وتو خود نیز زمانی یکی از آنها خواهی شد

    ReplyDelete
  5. اما ناراحتی مادر دایمی نخواهد بود.درست همان چیزی که حسین اینجا نوشته است!

    ReplyDelete
  6. مرسی از این قلم زیبا. مرسی، ایول
    من مردم و هیچوقت نمی تونم بفهمم مهر مادری یعنی چی. ولی بعضی وقتها از دیدن بعضی صحنه هایی که ازشون نوشتی چشام خیس می شن. نه اینکه بفهمم، ولی یه چیزی هست. در همین حد می فهمم

    ReplyDelete
  7. vaghean ghashang bud .
    eyvallaa....

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو