10/03/2008

...
Maureen Cavanaugh



FRANCESCA LO RUSSO

...
نرده های خانه ات تو را از کوچه ها جدا می سازد
و من دیگر در زیر باران تند فروردین و در میان بادهای آذری ننشسته ام که بیایی و من بار دیگر نخواهم گفت: هلیا! گریز اصل زندگی ست
گریز از هر آن چه که اجبار را توجیه می کند
بیا بگریزیم
کلبه های چوبین،کنار دریا نشسته اند
و ما با مرغان سپید دریایی سخن خواهیم گفت
ما جاده های خلوت شب را خواهیم رفت
به آواز دور دست روستائیان گوش خواهیم داد
و به هر پرنده ی رهگذر سلام خواهیم گفت
از عابران نشان یک مهمانخانه ی متروک را خواهیم گرفت و آن ها هر چه بگویند ما نخواهیم شنید
....


شهر آواز نیست که رهگذری به یاد بیاورد، بخواند و بعد فراموش کند
هیچ کس شهری را بی دلیل نفرین نخواهد کرد
هیچکس را نخواهی یافت که راست بگوید که شهرم را نمی شناسم
انسان ، خاک را تقدیس می کند
انسان در خاک می روید چون گیاه و در خاک می میرد
هلیا! تو مرا از من جدا کردی. تو مرا از روییدن باز داشتی. تو هرگز نخواهی دانست که یک مرد در امتداد یازده سال راندگی چگونه باطل خواهد شد. حالیا تو با درخت ریشه سوخته یی که به باغ خویش باز می گردد چه می توانی گفت؟
در انتهای شب، گرگ ها سفر می کنند
...


آن‌چه هنوز تلخ‌ترین پوزخندِ مرا برمی‌انگیزد‌ "چیزی شدن" از دیدگاه آن‌هاست، آن‌ها که می‌خواهند ما را در قالب‌های فلزی خود جای بدهند. آن‌ها با اعدادِ کوچک به ما حمله می‌کنند. آن‌ها با صفر مطلق‌شان به جنگ با عمیق‌ترین و جاذب‌ترین رؤیاها می‌آیند و ما خردکننده‌گان جعبه‌های کوچک کفش هستیم

...

نادر ابراهیمی

7 comments:

  1. نادر ابراهیمی برای من یک الگو ............کتاب یک عاشقانه ی آرام رو خوندی زیباست !

    ReplyDelete
  2. چه شعرهای آرامش بخشی.
    فروغ جان من هم ایام جوانی چند سالی در انگلستان تحصیل میکردم در استان کنت.. هنوز هم گاهی خواب آن شهر کوچک را میبینم

    ReplyDelete
  3. سلام
    سلام فرغ عزیز
    چیزی نوشته ای از نادر ابراهیمی ...
    بواقع دوستش دارم ...های نادر ابراهیمی
    .....
    ننوشته بودی از کدوم کتاب نادر ابراهیمی اینجا ذکر کرده ای
    راستی در مورد پری دریایی برات نوشتم اگه نخوندیش بیا بخوان
    .
    ................................
    باران عزیز
    کتاب یک عاشقانه آرام را خوندم ولی تا نصفه کاش یه وقتی پیش می اومد تمومش می کردم ...
    الان می خواهم صد سال تنهایی رو شروع کنم ولی میترسم نکنه تا نصفه بیشتر پیش نرم.................................
    با آرزوی موفقیت برای فروغ

    ReplyDelete
  4. به یادت گل نرگس کاشتم. و هر بار که از کنار باغچه عبور میکنم تو را به یاد میآورم و این خوشحالم میکند.

    ReplyDelete
  5. با اینکه هیچ زمان نبوده که من کتابی در دست نداشته باشم اما نمیدونم که حالا چه اتفاقی افتاده که هیچ برای خواندن ندارم.اگر کتابی را خواندی که به دلت نشست برایم لیست کن فروغ عزیز تعطیلات عید نزدیک است و این فرصت خوبیست.منتظرم

    ReplyDelete
  6. زیبا بود

    ReplyDelete
  7. پویه جان
    کتاب یک عاشقانه آرام را متاسفانه نخوندم، در این مواقع است که سادگی کلام نادر ابراهیمی، کشش و جذابیتی شگرف در ذهن خواننده فراهم می کند

    ژاله جان
    مطمئنم تجربه زندگی در کنت و موفقیتی که در تحصیل بدست آوردی اهرم مناسبی برای صعودت بودند

    مهدی جان
    از کتاب بار دیگر شهری که دوست داشتم و آن دیگری را نمی دانم، چون در دفترم سالها قبل نوشته بودم و اسم کتابشان را ذکر نکرده بودم و یادم نمانده است، در ضمن مقصودت را از پری دریایی تا حدودی دریافتم، مثال خوبی بود

    وای بریدا جان
    کامنت تو در این صبح نزدیک بهار چقدر مرا خوشحال و سر زنده کرد، تو می دانی من چقدر نرگس دوست دارم؟ این را همه دوستان می دانند، خصوصا این که گفتی بوته ای از آن را کاشتی. نمی دانی چقدر التیامم داد. غیر قابل وصفه. خوشحالم که دوستان خوبی مانند تو دارم نازنینم. من این جا کتاب های ایرانی کم دارم. خواندنی هایم دیگر اینترنتی شدند فعلا از سایت آی آی کتاب، کتاب یا داستانی دانلود می کنم و می خونم، اما اگر می خوای کتاب بخونی اول موضوعی را که می خوای راجع بهش بخونی برای خودت مشخص کن و بعد به سمت خوندش برو، خوندن کتاب های عباس معروفی، دولت آبادی، علی اشرف درویشیان، مندنی پور، پارسی پور و آل احمد و ... را توصیه می کنم، کتاب های گلی ترقی و زویا پیرزاد هم خوبند،فریبا وفی هم از نظر من قلم بسیار بسیار خوبی دارد و یکی از امیدهای ادبیات ایران است
    یادت نره از بوته گل نرگس من خوب نگهداری کنی

    مرسی مسعود عزیز
    در ضمن بابت لینک بسیار ممنونم، لینک شما را اضافه خواهم کرد

    ReplyDelete

لحظه ها می شکنند در عبور سایه تو